اول خدا
خوشبختی از آن کسی است که دیگران را خوشبخت سازد.
نمی دونم این جمله رو کی گفته که :
"تکبر ، خود پرستی ، تعصب به عقاید و به شخصیت خود بزرگترین
سد راه رسیدن به خوشبختیه".
به نظر من انسان وقتی که این خصلت ها در وجودش نباشه خوشبختی
رو در خوشبخت کردن دیگران می دونه . الزاما نباید خودمون
خوشبخت باشیم تا دیگرون رو خوشبخت کنیم.می تونیم یه دل پرازغصه
داشته باشیم ولی سنگ صبور دیگران هم باشیم و به اونا آرامش بدیم و
در کنارش خودمون هم به آرامش برسیم.
شاید بعضی تصورشون اینه که در ازای لطفی که در حق دیگرون می کنن
باید اونا هم حق شناس باشن " البته این که دیگران تشکر کنن تا اینکه
خود آدم متوقع باشه فرق می کنه "اما خوبی که در حق دیگران انجام
می دیم اول باعث انبساط خاطر خودمون می شه و اون وقته که احساس
خوشبختی می کنیم.خیلی اوقات شده که خداوند رو به خاطر همین حس
خوبی که بهم دست داده شکر کردم و خوشبختی یعنی همین.
"شاد کردن دیگران ورضایت خاطر خودت "
بتهوون هم می گه :
اگر می خواهی خوشبخت باشی برای خوشبختی دیگران بکوش زیرا آن
شادی که ما به دیگران هدیه می دهیم ، به دل خود ما برمی گردد.
یا ارحم الراحمین
( انتظار
را توی پرانتز باز می نویسم ،
می دانم که می آیی ...
فاطمه انتظار
اللهم عجل لولیک الفرج
اول خدا
رودخانه ای در سرم دارم
رودخانه ای در قلبم
رودخانه ای در مشتم
رودخانه ای در جیبم
می خواهم دریا بشوم
بغلت کنم
همین!
جلیل صفربیگی
اول خدا
تو هم مثل تمام دیگران اندوه می باری
چرا دست از اداهای عجیبت بر نمی داری
خدا می داند از روزی که با تو آشنا گشتم
فقط کار تو این بوده به جانم داغ بگذاری
کمی هم مثل آیینه بیا روراست شو با من
چقدر آخر دورنگی ها ، چقدر آخر ریاکاری ؟!
چراغی نیستی دیگر چرا سنگی چنین سنگین
بکوبی بر چراغ من ، بر این کمسوی دیواری ؟
خدا می داند و از تو چه پنهان دوستت دارم
ولی باور کنم آیا که تو هم دوستم داری ؟
" محمد عابدینی "
اول خدا
زن سقراط که بسیار بد اخلاق و بد زبان بود ، روزی در حالی که لباس
می شست به او بسیار بد زبانی کرد.
حکیم به سبب بردباری و حکمت خاموش و ساکت ماند.اما زن ، جسارت
را به جایی رساند که آب چرکین لباس را بر سر و روی او ریخت.
حاضرین با اعتراض گفتند : تحمل بی موقع و صرف نظر بی جا از
شخصی مانند تو ، برازنده نمی باشد.
سقراط گفت : چنین است ، اما اثر غریدن رعد و جهیدن برق ، آخرش
آمدن برف و باران است.
" نیش و نوش /خلیل محمد زاده "
اول خدا
یک سبد سیب،یک سبد جوجه،یک سبد لحظه های تکراری
یک سبد باید و نبایدها ،پشت یک هفته کار اجباری
جمع این خاطرات بیهوده،با خشونت،گناه،ترس،سکوت
مخرج مشترک بگیرید از،عاشقی،انتظار،بیداری
جذر من زیر حلقه ی تردید،زیر این احتضار تدریجی
خورده انگار روی پیشانیم ،مهرهای سیاه بیعاری
ضرب میشد نگاه تو در من،ضرب در ضرب بر درودیوار
من وباقی نمانده ای از من،درد،تشویش،زخم،بیماری
من واین من که بی نهایت بود،پیش از این که مرا حساب کنی
خارج قسمت دلم حالا،یک پرانتز شکست وبیزاری
گفته بودم به تو شبی انگار،زندگی زندگیست،بازی نیست
تو مرا از خودت نکن تفریق،زندگی خوب من،ریاضی نیست
زیر محور کشیده ای تو مرا،در کنار تمام منفی ها
منحنی تر شدم ،شکستم باز،از دروغ تو دوستم داری
خسته ام خسته از تو از تکرار،از علامات گنگ ونامفهوم
کاش یک شب تمام می شد این،جمع وتفریق تلخ وتکراری
فلورا تاجیکی
اول خدا
برادران و رفقای صمیمی سه نوع می باشند :
کسی که مانند غذا به آن نیاز است،
و آن رفیق عاقل است.
کسی که وجود او برای انسان به منزله ی بیماری مزاحم است،
و آن رفیق احمق است.
کسی که وجودش به منزله ی داروی شفا بخش است ،
و آن رفیق روشنفکر است.
امام صادق "ع"
اول خدا
شاعری سالخورده ، یکی از ملک زادگان گرجستان را به اسم
" آدم میرزا "مدح کرد ولی به شاعر صله ای داده نشد. قطعه ی دیگری
گفت ، باز هم موثر واقع نشد!
روزی در مجلسی در عالم چرت بود ، ناگاه سر برداشته به میرزا خطاب
کرده ، می گوید :
- خدا شاه جنت مکان " شاه عباس " ماضی را بیامرزد ، اگر شما را
" آدم " نام نمی نهاد ، کسی چه می دانست که شما آدمید ؟!
میرزا می خندد و او را صله می بخشد و آدمیت ظاهر می گرداند !
" نیش و نوش "
الهی!
من به قدر تو نادانم و سزای تو را ناتوانم
در بیچارگی خود سرگردانم
و روز به روز در زیانم
چون منی چون بود چنانم
و از نگرستن در تاریکی به فغانم
که خود بر هیچ چیز هست می ندانم
چشم بر روزی که تو مانی و من نمانم
چو من کیست گر آن روز ببینم؟
ور ببینم به جان فدا آنم.
مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری
اول خدا
تو نباشی به غم و درد جوابم آری است
لهجه ی بازترین پنجره ها دیواری است
چند روزی دل من پیش تو مهمان شده است
این چه آداب پذیرایی و مهمان داری است ؟
خنده های نمکینت دل زخمی را برد
آه...لبخند غم انگیز من از ناچاری است
بی قرارم کن و بگذار که جاری باشم
مثل رودی که به انگیزه ی دریا جاری است
می روی ، حال خوشت رو به خرابی نرود
به سلامت ! که دلم منتظر بیماری است
" ؟ "