به نام خدا
ای روی تو دلنواز! بر نیزه شدی ؟!
هان ای سر سرفراز بر نیزه شدی !
تاریخ ببین چه تلخ تکرار شده است
قرآن منی و باز بر نیزه شدی !
***
با اشک دو دیده ی تو را می بوسم
من زخم چکیده ی تو را می بوسم
جانم به لب است ، دل بریدم از جان
لب های بریده ی تو را می بوسم
یا رب العالمین
دوست خوبم سلام
گر قسمتم شود که تماشا کنم تو را
ای نور دیده ! جان و دل اهدا کنم تو را
یا ابا صالح "عج" مددی مولا
رفته بودی باز برگردی چه شد ؟
هدیه ی ما را نیاوردی چه شد ؟
زورق تو در کدامین باد رفت ؟
بیرق تو سال ها از یاد رفت
گفته بودندم می آیی ، حرف بود ؟
پس نیایی انتظارم را چه سود ؟
آسمان از یاد باران رفته است
عشق از ابعاد انسان رفته است
دشت دیگر هیچ بارانی ندید
اندکی بعد از تو مهمانی ندید
عقده ها در چشم ها جاری شدند
روز های هفته تکراری شدند
بعد تو از مردها افسانه ماند
جسم هایی خسته کنج خانه ماند
ساده می گویم مرا درد شماست
ترسم از تکرار در دیروزهاست
ای شکوه بی غروب بیکران
کی شکوفه می کنی از جمکران
پای یک وعده نشستن تا کجا ؟
دل به یک آدینه بستن تا کجا ؟
رفته بودی باز گردی عزیز
آبروی شعرهایم را نریز
"مهدی فرجی"
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم واهلک اعدائهم
به نام خدا
بیا با هم خدامان را بخوانیم
به حق مادرت زهرا "س"بخوانیم
کنار علقمه این جمعه ، مولا !
به جای ندبه ، عاشورا بخوانیم
***
آن روز عزیز فاطمه جان می داد
در آتش و سوز و همهمه جان می داد
آن روز در آن کویر غربت ، عباس "ع"
لب تشنه کنار علقمه جان می داد
به نام خدا
فرار بی فایده است
تو را در صحنه ی جرم دیده اند
قلبم بی وقفه
نامت را فریاد می زند.
" میلاد تهرانی"
به نام خدا
حضرت علی "ع"می خواست برای نماز به مسجد برود ، به مردی که
کنار در مسجد ایستاده بود فرمودند:
این استر را نگاه دار تا من برگردم.
پس از رفتن حضرت ، آن مرد افسار را دزدید ، حضرت از مسجد
بیرون آمدند در حالی که دو درهم در دست داشتند و می خواستند به آن
مردبدهند.
چون دیدند مرد رفته و لجام استر را برده ، دو درهم را به غلامی داد تا
از بازار افساری بخرد.
غلام رفت و در بازار افسار سرقت شده را یافت که آن مرد به دو درهم فروخته بود.
دو درهم را داد وافسار را گرفت و نزد حضرت آورد، حضرت فرمودند :
انسان بر اثر عجله ، روزی حلال را بر خودش حرام می کند در صورتی که
با عجله کردن نمی تواند روزی را زیاد کند.
" هزار ویک حکایت اخلاقی "
به نام خدا
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین " ع"
بگو ستاره نتابد ، پرنده پر نزند
که عاشقانگی ات را ، کسی نظر نزند
صدای شیهه ی اسبان بی سوار ، ای کاش
نمک به قلب پر از زخم ، بیشتر نزند
به پیشواز شهیدان فرشته ای آمد
به گاهواره ی اصغر ، بگو که سر نزند
عموی تشنگی آمد ، سپر بیاور عشق
که خصم بر تن صد پاره اش دگر نزند
اگر چه خیمه ی زینب ، سراچه ی درد است
بگو که لشکر غم بیش از این به در نزند
سکوت دشت پس از سور و شادی دشمن
چگونه شعله ی حسرت به هر جگر نزند
در آتش غمت اسپند دود کرده دلم
که عاشقانگی ات را ، کسی نظر نزند.
"نغمه مستشار نظامی "
یا غیاث المستغیثین
سلام دوست خوبم
دلم آدینه ها دلتنگ مولاست
اسیر کوله بار رنج و غم هاست
تمام جمعه ها در انتظارش
غریب وخسته و بی یار و تنهاست
یا ابا صالح " عج "
ای انتظار جانگداز روزگاران
ای نام جان بخش تو امید بهاران
ای آسمان ها منتظر بر روی ماهت
ای کهکشان ها سایه ی برق نگاهت
ای عالم هستی تمامی آیه ی تو
نور سماوات و زمین چون سایه ی تو
ای نام شیرین تو ذکر اهل بینش
ای سوره ی عصر کتاب آفرینش
ای تک سواران جهان مقهور نامت
ای ذوالفقار حیدری اندر نیامت
ای نور امید شب ظلمانی هجر
دل ها ز دوری ات شده قربانی هجر
کی می شود همچون طبیبی در پگاهی
برحال بیماران خود سازی نگاهی
کی می شود مهر تو بشکافد فلق را
یک صبح آدینه ببینم روی حق را
" ؟ "
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم واهلک اعدائهم
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین "ع"
دوزخ به دهان آب باید بدهی
هر فاصله التهاب باید بدهی
ای آب ، کجای کار این دنیایی ؟!
فردای خدا جواب باید بدهی
فرا رسیدن ایام سوگواری سرور آزادگان و آزاد مردان ، سالار شهیدان
حضرت ابا عبدالله الحسین " ع" را به پیشگاه مقدس صاحب الزمان "عج"
و همه ی حریت طلبان راه حق و حقیقت و شما دوستان خوبم تسلیت و تعزیت می گویم.
التماس دعا anima
به نام حضرت دوست
کد پستی : دو تا اشک و سه تا آه
نویسنده : غریبی کوچه ی چاه
به او که خواب هایم کرده شیرین
خیابان محبت ، کوچه ی ماه!
می خواستم که خواب و خیال خودم شوی
رویا شوی ، امید محال خودم شوی
درمن دوید لرزه و سرگیجه ام گرفت
آوردمت دلیل زوال خودم شوی
هم در دلم شناور و هم بر تنم روان
ماهی و ماه حوض زلال خودم شوی
هر روز بیشتر به تو نزدیک می شوم
چیزی نمانده است که مال خودم شوی
حالا تو چشم های منی ، ابر شو ببار
تا قطره قطره گریه به حال خودم شوی
عاشق نمی شوی ، سر این شرط بسته ام!
نه... حاضرم ببازم ومال خودم شوی.
"مهدی فرجی "
ماه من !پرده از آن چهره ی زیبا بردار
تا فلک لاف نیاید که چه ماهی دارد !
بخشیدی دیگه؟!خواهش می کنم!
به نام خدا
لازم نکرده مهر تو مهمانی ام کند
لازم نکرده قهر تو زندانی ام کند
لازم نکرده چشم تو عاشق کند مرا
گیسوی تو دچار پریشانی ام کند
لازم نکرده شاد شوم از تبسمت
لازم نکرده بغض تو بارانی ام کند
دلبسته ات شوم که رهایم کنی عزیز ؟!
لازم نکرده باز جنون جانی ام کند
از با تو بودن و به تو خو کردن - عاشقی
لازم نکرده خاطره ارزانی ام کند !
...دیگر " افق "به شعر تو وقعی نمی نهم
تا باز هم به شعبده ای فانی ام کند !
"یوسف شیر دژم "