صفحه ها
دسته
....
يادياران قديمي نرود از دل تنگ...
سایت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1428697
تعداد نوشته ها : 878
تعداد نظرات : 1097

Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 

 

اول خدا

 

شخصی برای نواب صفوی نوشته بود: بیماری روحی دارم چه کنم؟

او در پاسخ گفت : گل درخت سخاوت و مغز حبه ی صبرو برگ

فروتنی را به ظرف یقین بریز وبا وزنه ی حلم آن ها را بکوب و با هم

مخلوط کن و سپس آن را با آب خوف از خدا خمیر نما و با جوهرامید

رنگ بزن ودر دیگ عدالت بجوشان ، سپس آن را در جام رضا و توکل

 صاف کن و داروی امانت و صداقت را با آن مخلوط کن و از شکر

دوستی  آل محمد"ص" و شیعیان ایشان به مقدار کافی به آن بریز و

چاشنی تقوا و پرهیزگاری را به آن اضافه  کن و هر روز با ذکر خدا

در پیاله ی توبه قدری بنوش تا بهبودی حاصل شود!

                                                     " رهگذر"

 

دسته ها : ادبیات
چهارشنبه 21 11 1388

 

                یا بدیع السماء

 

وقتی امید رفت ، حال آرزوهایم بهم خورد ، 

دائما یاس بالا می آوردند ، به جستجوی آینده رفتم ،

از لحظه ها که در حال رفت و آمد بودند ،

نشانی آینده را پرسیدم ، یکی از آنها گفت :

دو کوچه بالا تر از انتظار بعد از چهار راه دقایق دری

 به رنگ ابهام است ، خانه ی آینده آن جاست...

بدن آرزوهایم سرد شده بود و من هنوز در چهار راه دقایق پرسه می زدم.

                                                                                                         "آلیس بارین"

دسته ها : ادبیات
پنج شنبه 28 8 1388

 

 

              "یا من یهدی ولا یهدی"

      " ای آنکه راهنما ست ونیازی به راهنمایی ندارد"

 

                               تقدیم به همه ی دانش آموزان خوب میهنم

 

من به درس ومشق عادت کرده ام

با همین ها هم عبادت کرده ام

سال ها با دانش آموزان خود

با صمیمیت رفاقت کرده ام

با حروف بی صدا فریادها

از زبان این جماعت کرده ام

با قطار بی صدا-یعنی کلاس-

دور دنیا را سیاحت کرده ام

برگ برگ آیه های نور را

یا نوشته ، یا تلاوت کرده ام

معتقد بودم که درس عشق را

گر نیاموزم خیانت کرده ام

گاه با "سعدی" درون "بوستان"

گشته وکسب سعادت کرده ام

وز گلستانش خریده سیم گل

سودها از این تجارت کرده ام

در شب پرواز با " حافظ" مدام

من به او عرض ارادت کرده ام

با حکیم خوش زبان شهر توس

سخت تمرین شجاعت کرده ام

دیده ام تا لاله ها در هر کجا

فاش می گویم حسادت کرده ام.

دسته ها : شعر - ادبیات
چهارشنبه 13 8 1388

 

                 "یاخیرالمقصودین" 

                   "ای بهترین مقصود خلق" 

 

خداوندا !سر بر دامان که بگذارد دل خسته ای که جز تو پناه ندارد ،پناه عالمیان را برسان!

 خدایا !من قادر نیستم به خانه ی تو بیایم ،پس تو به خانه ی من بیا.

 یک لحظه از خدا غافل نشوید ،غفلت از مبدا قدرت انسان را به هلاکت می رساند. 

عشق مقصود نیست بلکه مرکبی است برای رسیدن به مقصود.

 زندگی دفتر سفیدی است که با قلم عمل ،درآن گزارش عملکرد عمرت را می نویسی.

 همیشه در مورد به واقعیت رسیدن رویاهایتان امیدوار باشید واجازه ندهید کسی سد رویاهای شما شود. 

هنگامی که اراده به انجام کاری دارید ،درهای شک وتردید را مسدود کنید.

 

دسته ها : ادبیات
سه شنبه 12 8 1388

 

 

             "یا خیر معروف عرف"

                "ای بهترین نیکویی که توان یافت"

 

اگر زبانت با"صلوات" مانوس شود دلت بوی "گل محمدی"خواهد گرفت.

 

کسی که رابطه با خدا دارد شکست ندارد ،شکست مال کسی است که

 آمالش دنیا باشد.

 

سعادت انسان در دو چیز است : رضایت از گذشته وامید به آینده .

 

سکوت انسان را در مقابل بسیاری از گناهان بیمه می کند.

 

یکرنگی بهترین هدیه ای است که انسان می تواند به عزیزانش هدیه کند.

 

خداوند تنها کسی است که به خاطر محبت هایی که به ما می کند بر

سرمان منت نمی گذارد.

 

اگر هستی واژه ی زیبای"دوست" را نداشت ، ارزش زیستن را نداشت.

 

یکی از راه های خوشبختی این است که انسان نسبت به کوچکترین

نعمت ها شکرگزار باشد.

 

فتیله ی خشم را تنها با انگشتان گذشت می توان پایین کشید.

 

نگرانی هرگز از غصه ی فردا نمی کاهد، بلکه فقط شادی امروز را

از بین می برد.

 

خدا را در آن دورها جستجو نکن ، عاشق وجستجوگر تو نیستی ،

 

عاشق اوست ! تو طالبی ، پس طلب کن ، او همین جاست ، در خانه ات.

 

عاشقی موهبتی الهی است وخدا عشق را به کسی می بخشد که

شایستگی اش را داشته باشد.

 

دسته ها : ادبیات
يکشنبه 10 8 1388

 

                         یامن هوفی حکمته لطیف

 

 

 

سکوت ،هم صحبت من در تنهایی است.

 

نقشه ی جغرافیا تنها جایی است که کشورهای دنیا در کنار هم در صلح وآرامش اند.

 

تنها سازمانی که خون مردم را بانیت خیر در شیشه می کند ،سازمان انتقال خون است.

 

شاید متخصصین قلب ، عاشق ترین مردم دنیا هستند.

 

هر زمانی که خواستید عشق را روی قلب خود نصب کنید ،حتما از نردبانی به نام عقل استفاده کنید.

 

صدای مادرم مثل هواست، وقتی نمی شنوم دچار نفس تنگی می شوم.

 

تنها چیزی که برای خوردن آن نباید هزینه ای پرداخت کرد ،افسوس است.

 

تنها آتشی که بدون کبریت روشن می شود ،آتش جنگ است.

 

شاید زمانی که آسمان ابری است ،خداوندآسمان را قنداق کرده است.

 

کرم خاکی آرزوی آسفالت شدن را به گور می برد.

 

برای آن که بداند همیشه در قلب من است ،نوار قلبم را نشانش دادم.

 

همه ی بی بی ها روزی نی نی هایی بوده اند که مرور زمان به تدریج نقطه های آنها را جابه جا کرده است.

                                                                                       "سجاق قفلی  ابوالفضل لعل بهادر" 

 

دسته ها : طنز - ادبیات
جمعه 8 8 1388

 

                    یا انیس من لا انیس له

باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند


باتو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند


باتو،کوه ها حامیان وفادارخاندان من اند


باتو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند


ابر،حریری است که برگاهواره ی من کشیده اند


وطناب گاهواره ام را مادرم،که در پس این کوه هاهمسایه ی ماست در

 دست خویش دارد

باتو،دریا با من مهربا نی می کند


باتو، سپیده ی هرصبح بر گونه ام بوسه می زند

باتو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند


باتو،من با بهار می رویم


باتو،من در عطر یاس ها پخش می شوم


باتو،من درشیره ی هر نبات می جوشم


باتو،من در هر شکوفه می شکفم


باتو،من درمن طلوع لبخند میزنم،درهر تندر فریاد شوق میکشم،

درحلقوم مرغان عاشق می خوانم در غلغل چشمه ها می خندم،

درنای جویباران زمزمه می کنم


باتو،من در روح طبیعت پنهانم


باتو،من بودن را،زندگی را،شوق را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک

  خداوندی را می نوشم.


باتو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این

آسمان،درتنهایی این بی کسی،غرقه ی فریاد و خروش وجمعیتم

درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند وگلها کودکان من اند

و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت

گوی من اند ،

وبوی باران،بوی پونه،بوی خاک،شاخه ها ی شسته، باران خورده پاک

همه خوش ترین یادهای من،شیرین ترین یادگارهای من اند.

                                                   "دکتر علی شریعتی"

دسته ها : ادبیات
سه شنبه 28 7 1388

                        یاخیرالمحسنین

خواستم زندگی کنم راهم را بستند.

ستایش کردم ،گفتند: خرافات است.

عاشق شدم، گفتند: دروغ است.

گریستم ،گفتند: بهانه است.

خندیدم ،گفتند: دیوانه است.

دنیا را نگه دارید، می خواهم پیاده شوم !

                                     "دکتر علی شریعتی"

 

عشق و سد مثل همند : اگر بگذاری ترک کوچکی ایجاد شود که فقط

باریکه ی آبی از آن بگذرد ، اندک اندک تمام دیواره را فرو می ریزد.

و لحظه ای فرا می رسد که دیگر کسی نمی تواند جلو جریان آب را

بگیرد...

                             "پائولو کوئلیو"

هفت چیز انسان را از پای در می آورد وهلاک می سازد:

1-سیاست بدون شرف

2-لذت بدون وجدان

3-پول بدون کار

4-شناخت بدون ارزش ها

5-تجارت بدون اخلاق

6-دانش بدون انسانیت

7-عبادت بدون فداکاری.

                          "مهاتما گاندی"

 

                              "سخنان بزرگان، نوشته ی:فرزانه شیشه چی"

 

دسته ها : ادبیات
شنبه 25 7 1388
X