اول خدا
خارپشت
نامی ست که دوستانم بر من گذاشته اند
باهزاران چاقو در پشتم...
" رضا مرتضوی "
اول خدا
دلتنگی
دلتنگی
دلتنگی
این بی قراری مزمن دامن گیر
این مرگ نمای بی پایان نفس گیر
دایه ی مهربان تر از مادر شده
آغوش گشوده بلعیده مرا
درست از ساعتی که رفتی
نخواهمش
کی را باید ببینم ؟!
" مهدیه لطیفی "
اول خدا
جان رفته ولی زخم جفایت نرود
تاثیر طلسم چشم هایت نرود
فرشی زدل شکسته انداخته ام
آهسته بیا شیشه به پایت نرود
" میلاد عرفان پور "
اول خدا
به باد سست نهاد اعتماد شاید کرد
به یار سست نهاد اعتماد ؟
ای فریاد !
میان همهمه ی شهر
چرا نمی شنوی نعره های عصیان را !
به دشت باید رفت
به کوه باید زد
دگر به شهر کسی پاسخی نمی گوید
به کوه و دره تو را هست پاسخی پژواک
اگر کنی ادراک
چگونه دره صدا می دهد ،
برادر نه ؟!
من و ز شهر امید تلاش ؟
دیگر نه !
" حمید مصدق "
اول خدا
چقدر این دوستداشتنهای بیدلیل
... خوب است
مثل همین باران بیسوال
که هی میبارد ....
که هی اتفاقا آرام و
شمرده
شمرده
میبارد....
" سید علی صالحی "
اول خدا
رفته ای
و من هر روز
به موریانه هایی فکر می کنم
که آهسته و آرام
گوشه های خیالم را می جوند .
تا بی "خیال" نشده ام
برگرد !
" رضا کاظمی"
اول خدا
حالا دیگر
نه از حادثه خبری هست
و نه از اعجاز آن چشم های آشنا
از دلتنگی ها هم که بگذریم
تنهایی
تنها اتفاق این روزهای من است...
" فاطمه عباسی "
اول خدا
تقصیر خودم نیست
تو را که می بینم
هز چه از بر کرده بودم ، از برم می رود
تو را که می بینم
همه ی واژه ها نا گفته می مانند
تا همیشه چیزی برای با خودم تکرار کردن داشته باشم !
همه ی اینها تقصیر حرارت حضور توست
سنگینی حرم حضور تو را
پاسخی جز سنگینی سکوتم نمی یابم
تقصیر خودم نیست که تو را که می بینم
چیزی برای گفتن ندارم
" مهدیه لطیفی "
اول خدا
آه ، ای عشق تو در جان و تن من جاری
دلم آن سوی زمان
با تو آیا دارد
ــ وعده ی دیداری ؟
ــ چه شنیدم ؟
تو چه گفتی ؟
ــ آری ؟!
" حمید مصدق "
اول خدا
دل کندن از تو راحت نیست
وقتی نگاهم داشته ای با چشم هایت؛
مثل حکایت یک قطار و یک مُرتاض!
" رضا کاظمی "
اول خدا
باید نگاهی
به سیم کشی قلبم بیندازم!
تازگی ها ،
زیاد با مغزم اتصالی می کند!!!
"میلاد تهرانی"