هوالجلیل
گویند:شاعرجوانی ادعا می کردکه شعرمی گوید،ولی شایدهم می دانست
که مهمل می گوید.روزی پیش استادی رفت وقدری از خزعبلات خود را
خواند،سپس ازاستاد پرسید:به نظر شما چه کنم تا از شاعران بزرگ
شوم؟
استاد که از مهملات او چیزی نفهمیده بود،گفت:اول کاری که
می کنی،این است که بمیری !
چون شاعران بزرگ دنیا همه مرده اند!
"آسمان وریسمان خلیل محمد زاده"
یا ارحم الراحمین
دوست گلم سلام
در زمین عشقی نیست که زمینت نزند آسمان را دریاب!
یا ابا صالح(عج)
درسال های ممتد مصلوب بودن
عیسی نداردچاره جز ایوب بودن
ما هم که از نسل سپیداران نبردیم
میراث چندانی به غیر از چوب بودن
ای کاش ابری،کفتری،موجی بیاید
ای کاش مردی از تبار خوب بودن
مردی که از نسل غزل های نجیب است
درعین طوفان سینه گی محجوب بودن...
دردست ما این قلبهای منتظر،زرد
این چشمهای قرنها مرطوب بودن
"نغمه مستشارنظامی"
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم واهلک اعدائهم
یاقاضی الحاجات
دوست خوبم سلام
غم هجران توپژمرد دلم را،اما
گل امید،شکوفاست اگر باز آیی
یااباصالح"عج"
دل ما کویر تفته ؟ برگرد
خدا را!ای بهار رفته برگرد
تمام جمعه ها راصبر کردیم
اقلا جمعه ی این هفته برگرد
***
شروع قصه با برگشتن تو
کجا ما وکجا برگشتن تو؟
ولی نه،مانده از چشم انتظاری
فقط یک ندبه تا برگشتن تو
***
بیا تا چشم ما روشن بماند
جهان سرشار از لادن بماند
نمی خواهم دلی در حسرت تو
به قدر یک سر سوزن بماند
"سیدحبیب نظاری"
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم واهلک اعدائهم
یاذالجلال والاکرام
دوست گلم سلام
عیدرمضان آمد وماه رمضان رفت
صدشکر که این آمدوصدحیف که آن رفت
یااباصالح المهدی"عج"
آقاجون عیدتون مبارک جاتون خیلی خالیه! ای کاش که هرچه زودتر
می اومدین.
مولای من !
اصلا بگو این منتظر را دوست داری؟
آیا دلت از خستگی هایش خبر دارد؟
مهدی جان"عج"
تو که دردآشنای اهل دردی
توکه دست کسی را رد نکردی
بگوحالا که دلهامان شکسته است
دلت می آیدآیا برنگردی؟
"سیدحبیب نظاری"
اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم واهلک اعدائهم
یا منان
دوستان گلم سلام
روز آخرچقدر عرفانی است
چشمهایم عجیب بارانی است
عطر جنت تمام شد افسوس!
آخرین لحظه های مهمانی است
عیدفطرروزچیدن میوه های شاداب استجابت مبارکباد
هوالعزیز
از"توسکانینی"پرسیدند:
غیراز زبان مادری خود چه زبان های دیگری می دانی؟
گفت:سه زبان دیگر واز هر کدام در موقعیتی خاص استفاده می کنم.
گفتند:چطور؟
گفت:هروقت با زنی صحبت می کنم فرانسه حرف می زنم،
وقتی راجع به اسرار زندگی خودم صحبت می کنم انگلیسی،
و وقتی می خواهم کسی را بترسانم آلمانی صحبت می کنم!
اما هر وقت که با تیغ خود تراش صورتم را می برم زبان مادری
به دادم می رسد!!!
"نیش و نوش خلیل محمد زاده"
یارب العالمین
دوست خوبم سلام
دل را برای آمدنت فرش کرده ام
بشتاب ای امید دل بی قرار من
یافارس الحجاز"عج"ادرکنی
خون شد دل و مهرت از دل نرود
گر سر رودم ، شور تو از سر نرود
خوکرده کبوتری است بر بام تو دل
با سنگ جفا به جای دیگر نرود
" محمد حسین بهجتی"
اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم واهلک اعدائهم
هوالمستعان
"بیوک نیک اندیش"درکتاب خاطرات شهریاربادیگران درموردچگونگی
انتخاب تخلص"شهریار"توسط این شاعرپرآوازه وبزرگ معاصر،چنین
می نویسد:
"...درآن روزها این جوان"سیدمحمدحسین بهجت تبریزی"برای این که
تخلصی برای خود دست وپا کند،متوسل به حافظ بزرگوار می شود،
تفال به حافظ می نماید که در وهله ی اول این مصراع می آید:
"فلک این سکه ی دولت به نام شهریاران زد"
خودشان می فرمودند:"گفتم:حافظا !ای استاد بزرگوار این لقمه برای
دهان من بسیار بزرگ است،لطف کن مرا دست نینداز،عنایتی بفرما که
من لایق آن انعام باشم".
تو صاحب خرمنی ومن گدای خوشه چین اما
به انعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ
بنابراین مجددا تفال می زند وباز این مصرع می آید:
"روم به شهر خود وشهریارخود باشم"
بالاخره بنا به امر حافظ بزرگوار تخلص شهریار را برمی گزیند،ولی
حسودان وخرده گیران او را به مسخره می گیرند.
داوری راپیش مرحوم "ملک الشعرای بهار "می برند،مرحوم بهار
می گوید:"من اشعار این جوان تبریزی را بارها خوانده ام،اعجاز
می کند،هروقت بخواهم غزلی بسازم،یک غزل از غزلهای او را
می خوانم تا طبعم تیز تر شود وبعد شروع می کنم به نوشتن".
"آسمان وریسمان خلیل محمد زاده"
یاکریم ویا قدیر
دوست خوبم سلام
در انتظارمانده ام...آقا!چه می شود
درکوچه های شهربپیچد صدای تو؟
یااباصالح(عج)
یارب آن یوسف گمگشته به من باز رسان
تاطرب خانه کنی بیت حزن باز رسان
ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف
این زمان یوسف من نیز به من باز رسان
رونقی بی گل خندان به چمن باز نماند
"یارب آن نوگل خندان به چمن باز رسان"
ازغم غربتش آزرده خدایا مپسند
آن سفرکرده ی ما رابه وطن باز رسان
"شهریار"
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم واهلک اعدائهم
یارحمن
روزی یکی از روزنامه نگاران از"فرانسوازساگان"نویسنده ی معروف
فرانسوی پرسید:به عقیده ی شما آیاپول انسان را خوشبخت می کند؟
او جواب داد:البته ثروت عامل اصلی خوشبختی نیست،ولی اگر قرار
باشدمن به بدبختی خودم گریه کنم،ترجیح می دهم دراتومبیل رولزرویس
خودم گریه کنم تا به عنوان عابری درپیاده رو!
"نیش ونوش خلیل محمدزاده"