یاخالق کل مخلوق
گر جسم منی روح مرا جا مگذار
در غربت این غمکده تنها مگذار
جز این زتو خواهشی ندارم ای دوست
یک لحظه مرا به خویشتن وامگذار
***
تو در دشت دلم آشوب کردی
به لبخندی مرا مغلوب کردی
گل نازک خیال زود رنجم !
تو صاحب اختیاری ، خوب کردی !
"محمد علی جوشایی"
یا یا غیاث المستغیثین
نقل است:نقالی"قصه گویی"خطاب به مردم می گفت:ایها الناس !
هرگاه کسی هنگام خوردن وآشامیدن"بسم الله "بگوید ، شیطان به او
نزدیک نگشته ، در خوردن وآشامیدن با او شریک نمی شود.
حال ، من برای شیطان نقشه ای کشیده ام.پیشنهاد من این است که ابتدا
بدون این که "بسم الله"بگویید نان خشک وشور بخورید تا شیطان نیز با
شما در خوردن شریک شود ، سپس "بسم الله"بگویید و آب بنوشید تا
شیطان نتواند با شما در آشامیدن آب شریک شود تا به این وسیله ، آن
ملعون را از تشنگی هلاک سازید !!!
"هزار ویک حکایت تاریخی"
یا کاشف البلایا
رئیس گروهی از دزدان، اموال قافله ای را غارت کرد.میان کاروانیان
شخصی بود که روی طاقه های پارچه ی خود آیه ی شریفه ی
"بسم الله الرحمن الرحیم"رانوشته بود.وقتی چشم رئیس راهزنان به این
جمله افتاد ، بی درنگ دستور داد اموال را به صاحبانشان برگردانند.
برخی از دزدان به او اعتراض کردند وعلت این کار را جویا شدند.
رئیس گفت:آخر ما دزد اموال مردم هستیم ، نه دزد عقیده ی آن ها.
اگر ما به آن نوشته توجه نکنیم مردم بی اعتقاد خواهند شد !
"هزار ویک حکایت اخلاقی محمد حسین محمدی"
یا منتهی الرجایا
سلام دوست خوبم
خواستم بگم به سراغ وبلاگتون که رفتم نظراتتون روهم دیدم پس بالاخره
موفق شدین! ولی برام نوشتین که باز هم باز نشده!!!
میشه بگین چی رو نتونستین باز کنین؟
شاد و پیروز باشین.
لا اله الاالله الملک الحق المبین
دوست خوبم سلام
نوای دلپذیر تو، کدام لحظه می رسد؟
تمام گوش خویش را،به این نوا سپرده ام
یا ابا صالح"عج"
تا لحظه ی ظهور شما گریه می کنم
در روبه روی آیینه ها گریه می کنم
یک روز در غریبی تان ذوب می شوم
یعنی تمام داغ تو را گریه می کنم
یک جمعه از شروع سحر با نبود تو
یک ریز تا نماز عشاء گریه می کنم
رنگ تمام زندگی ام جور دیگری است
در سایه ی نگاه تو تا ، گریه می کنم
هرچند کم ، شبیه تو در گوشه ی دلم
من هم برای کرب وبلا گریه می کنم
دارد غروب می شود اما نیامدی
یا می کنی طلوع، و یا...گریه می کنم !
این جمعه هم نیامدی وقول می دهم
تا جمعه ی ظهور شما گریه می کنم.
"علیرضا لک"
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم واهلک اعدائهم
یادائم یا راحم
سلام دوست خوبم
ممنون که به من لطف داری ومی بخشی که بهتر از این نتونستم
راهنمایی کنم.
این هم جواب سوالی که پرسیدی.
صفحه ی وبلاگتون رو که باز کردین قسمت مدیریت وبلاگ،روی
گزینه ی نظرات کلیک کنید صفحه که باز شد قسمت بالای اون زیر متن،
گزینه ی تایید شده رو که باز کردین"تایید شده، در انتظار تایید،خصوصی"
روی هر کدوم که خواستین کلیک کنین"معمولا گزینه ی در انتظار تایید"
بعد روی گزینه ی"اجرا کن"کلیک کنین،البته قبل از اون یه گزینه هست
که نوشته"نمایش در وبلاگ،عدم نمایش"یادتون باشه که روی "عدم نمایش"
گزینه ی اجرا کن رو باز نکنین.وقتی که نظراتتون رو خوندین بر روی
"تایید می شود"کلیک کنین توی وبلاگتون هم قرار می گیره.
موفق وسربلند باشید
یا ذا الحمد والثناء
روزی یکی از بازرگانان متدین در صحن مقدس امام حسین"ع"نزد
جمعی نشسته بود وگفت وگو می کرد.در این وقت یک نفر آمد وبه آنها
گفت:فلان تاجر از دنیا رفت.بازرگان مذکور تا این سخن را شنید،به
حاضران گفت:آقایان ! گواه باشید که این تاجر تازه گذشته فلان مبلغ از
من طلبکار است.
یکی از حاضران گفت:چه موجب شد که این سخن را در این وقت
بگویی؟بازرگان گفت:من مبلغی را از این تاجر فوت شده ،قرض گرفتم
وهیچ گونه سندی به او ندادم وهیچ کس جز خودش اطلاع نداشت .
ترسیدم شیطان با وسوسه ی خود مرا گول بزند واین مبلغ را به بهانه ی
این که کسی اطلاع ندارد،به ورثه ی او ندهم.شما را گواه گرفتم تا برای
شیطان هیچ فرصت وراه طمع به سوی من باقی نماند وتوطئه ی شیطان
را از پیش نابود کنم !
"هزار ویک حکایت اخلاقی محمد حسین محمدی"
یاحبیب من لا حبیب له
دوست خوبم سلام
برام نوشتی که نظراتت رو نمی تونی بخونی بعد هم گفته بودی که توی
ثبت مطالبت نظر بدم !!!موندم که چه کار کنم، درجواب سوالت باید بگم
که از طریق ایمیل
می تونی جواب سوالت روبگیری.
اگر باز هم موفق نشدی من با کمال میل در خدمتم.
همیشه سبز بمانی 28/7/88
سلام
کجایی عزیز؟ خبری نشد!
بالاخره موفق شدی یا نه؟ بهم خبر بده.
29/7/88
یا حی یا قیوم
دوست خوبم سلام
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
از بندگی حضرت معبود زدیم
این الفت ما به دوست امروزی نیست
یک عمر دم از مهدی موعود"عج"زدیم
یا ابا صالح"عج"
عرض ادبی به محضرآقا امام زمان"عج"
گمان مبر که همین جان، سپرده ام بی تو
قسم به جان عزیزت، که مرده ام بی تو
اگرچه دست خیالت به دامنم نرسد
خوشم که دل به خیالت سپرده ام بی تو
چه جای غیر تو،حتی وجود خود را نیز
کنار یاد تو از یاد برده ام ، بی تو
زاشک مردم در خون نشسته ام پیداست
که پاره های جگر را فشرده ام بی تو
نمی رسند به اشکم ستارگان سپهر
که یک به یک همه را شب،شمرده ام بی تو
بیا و هستی پروانه را مسوز، ای گل
که پیش از آن که بسوزیم مرده ام بی تو
"محمد علی مجاهدی"
اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم واهلک اعدائهم
یا شفیق من لا شفیق له
"علی اصغرحکمت"درحاشیه ی کتاب"از سعدی تا جامی" می نویسد:
یکی از انگلیسی های مقیم ایران برای من حکایت کرد که در سال 1936
"ادوارد هشتم"پادشاه انگلستان تصمیم گرفت با خانم"ارنست سیمپسون"از
اهالی آمریکا که در شرف جدا شدن از دومین شوهر خود بود،ازدواج
کند،از طرفی طبق قوانین انگلیس ازدواج پادشاه با زنی که قبلا دو
شوهر داشته واز آنان جدا گردیده،جایز نبود!ادوارد هشتم مجبور بود یا
از تاج وتخت بگذرد ویا از نعمت وصال محبوبه ی خود،محروم بماند.
درآن ایام مردم انگلیس از این بابت سخت نگران شده ومنتظر عاقبت
کار بودند،من هم به عنوان یک فرد انگلیسی مقیم ایران نگران بودم.
یک روز با چند تن از انگلیسی های مقیم شیراز به حافظیه رفته وعاقبت
کارشاه را از دیوان حافظ استعلام نمودیم،این شعر آمد:
به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی
به از آن که چتر شاهی همه روز و های وهویی!
اتفاقا چیزی نگذشت که شاه وصال یار را بر تاج وتخت ترجیح داد و
از سلطنت کناره گرفت!
آسمان وریسمان خلیل محمدزاده