یامن هو فی لطفه قدیم
یه روز مسئول فروش ، منشی دفتر و رئیس شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند...
یهو یه چراغ جادو پیدا می کنن و دست روی اون می کشن و جن(غول) چراغ ظاهر می شه...!
جن (غول)می گه :من برای هر کدوم از شما یه آرزو برآورده می کنم..
.منشی می پره جلو ومی گه : اول من ! اول من !
من می خوام که در باهاماس ، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ
نگرانی و غمی تو دنیا نداشته باشم...جن (غول)آرزوش رو بر آورده می کنه و منشی ناپدید می شه !
بعد مسئول فروش میاد جلو ومی گه : حالا من ! حالا من!
من می خوام توی هاوایی کنار ساحل دراز بکشم ، یه ماساژور شخصی
و یه منبع بی انتهای شربت داشته باشم و تمام عمرم حال کنم...
آرزوی اون هم برآورده می شه و ناپدید می شه !
بعد جن (غول)رو می کنه به مدیر می گه : حالا نوبت توئه!
رئیس هم می گه : "من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار
توی شر کت باشن !
" نتیجه ی اخلاقی : هیچ وقت زودتر از رئیست حرف نزن !"
"برگرفته از روزنامه ی آرمان دانش"
دوست خوبی که گفتن "غول"بوده!!!آره منم می دونم!!برای رعایت امانت بود!
"یامن هو فی حکمته لطیف"
پروردگارا !روا مدار که پنهان ما از پیدای ما نا ستوده تر باشد و در ورای صورت آراسته ی ما سیرتی زشت و ناهموار نهفته باشد.
ای بر طرف سازنده ی هم و اندوه
ای بزرگ احسان
ای آگاه از سر بندگان
ای نیکو پرده پوش
جود و رحمتت لا یتناهی
نزد تو توسل می جویم
پس دعایم را مستجاب فرما
و از امیدی که به لطفت دارم
محرومم مسازو توبه ام قبول فرما!
و خطاهایم را به کرم و رحمتت بیامرز
ای مهربان ترین مهربانان.
"یا مومن یا مهیمن"
"ای خدای ایمنی بخش ، ای مقتدر"
حرف های من و تو ، بی تردید ، گاه گاهی مرور می خواهند
تا رسیدن به دست های خدا ، یک جواز عبور می خواهند
عاشقی کار ساده ای هم نیست ، مثل هر اتفاق معمولی
در وسط حرف عشق می آید ، قلبهامان حضور می خواهند
هیچ کس ، هیچ کس نمی فهمد ، درد تا مغز استخوان پیچید
زخم هامان دهن که وا کردند ، گوش های صبور می خواهند
بی خودی عشق آسمان داریم ، اوج و پرواز کار هر کس نیست
فکر های بدیع مان بی شک ، بال های جسور می خواهند
بشکنم چند مرتبه خود را ، زیر پاهای تو هدر بروم
ملتفت نیستی که آدم ها ، یک کمی هم غرور می خواهند ؟ !
"مریم اسماعیلی"
یا رحمن یا رحیم
محبت را غایت نیست ، از بهر آن که محبوب را نهایت نیست.
"عطار"
از بقراط پرسیدند: فرق فلاسفه وریاضی دان ها چیست؟
گفت : ریاضی دان ها سعی می کنند هر مساله ای را با کمک ریاضی حل کنند ولی فلاسفه چیز های حل شده را هم با کمک فلسفه به مساله تبدیل می کنند !
یا رب العالمین
دوست خوبم سلام
آی رهسپر ! گر از دیار یار ما عبور می کنی
پرسشی نما ، بگو : ای بهار ! کی ظهور می کنی ؟
یا اباصالح"عج"
وقتی نباشی ، آسمان هم غصه دار است
خورشید هم ، زندانی یک ابر تار است
وقتی نباشی ، کوچه دیگر مال من نیست
این آسمان خوب هم ، در انحصار است
بی تو سلام دست ها ، لطفی ندارد
لبخند هامان ، خالی از بوی بهار است
تقویم ها ، چشم انتظار جمعه ای خوب
آدینه هامان - بی تو اما -ناگوار است
ای آبی گسترده ، ای دریای بی مرز
در روبرویت ، ساحل چشم انتظار است
با تو زمین ، مثل خیابانی ، پر از گل
بی تو زمان ، چون جاده ای بی رهگذار است
وقتی تو باشی عشق ، چیزی کم ندارد
آرامشی در شانه هایم برقرار است.
"علیرضا عمرانی"
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم واهلک اعدائهم
"یا من تبارک اسمه"
تمام عاشقی هامان نگاهی بود
که آن هم انعکاس اشتباهی بود
سلامی سر خوشم می ساخت تا چندی
که گاهی هم نبود و گاهگاهی بود
پس از تو در پریشان خاطریهایم
همیشه پای چشمانم به راهی بود
ندانستم که دل بستن چه رنگی داشت
خیالی بود ، اشکی بود ، آهی بود
چرا بیهوده می گریم نمی دانم
جدایی انتخاب دل بخواهی بود.
"بابک دولتی"
"یاسلام المومن"
زائری نزد "عبدالله جعفر"آمد.عبدالله او را صلت و عطایی نکو داد.
آن مرد اندیشه کرد که من چه کنم تا مکافات او باز کنم (عطای او را جبران کنم.)
دست خود از مکافات کوتاه دید. یک روز "عبدالله جعفر"در بازار می آمد ،
او روی بگردانید.عبدالله عجب داشت تا پیش روی او شد و گفت :سلام علیک
مرد بجست و جواب سلام بداد. عبدالله گفت :چرا از من روی بگردانیدی ؟!
گفت : برای آن که تا تو سلام کنی ، مرا جواب باید دادن و آن ثواب بسیار
تو را باشد واندک مرا ، که مرا (به جز این ) قوت مکافات (جبران خدمات تو) نیست.
"هزار و یک حکایت اخلاقی"
" یا افضل معبود عبد"
"ای بهترین معبودی که پرستش توان کرد"
مهربانا !
پای سجاده ی نیازم یک مشت التماس پاشیدم
ستاره های تسبیح ، بغض سینه و آه گلویم را به هم گره زد .
پیاله پیاله التماس نثارت کردم.
دریا دریا نیاز به بیکرانه ات فرستادم.
قطره قطره "العفو"به سجاده ات آویختم...که با من باشی ، معبودم باشی
و بنده ی تو باشم.
و آسوده ام کنی از رنجی که با این خاکیان می برم و نجاتم دهی از دوزخ گناه و غم.
امشب تشنه ی "الرحمن الرحیم"وجودت گشته ام و در عظمت "سبحان الله"غرق شدم.
"زهرا شهرابی فراهانی"
یاغیاث المستغیثین
یا ابا صالح"عج"
منتظر مانده ام از اول شب تا حالا
گفتم امروز می آیی ، شده فردا حالا
مثل این اشک سراسیمه ی عصرجمعه
دم درآمده ام می رسی آیا حالا ؟
ورق آخر امید ! اگر دیر کنی
بی تو آب از سر من می رود...اما حالا...
دست در حوض بینداز و دراین بی آبی
ماهی ات را برسان تا لب دریا حالا
آه ای هم نفس عرش بیا پلک بزن
تا که احیا بشود نسل مسیحا حالا
ازنژاد نفحات حرم پروازیم
کار ما گر چه رسیده است به این جا حالا
سر جدت تو شهیدش نکن این خواهش را
"صبح جمعه است بیا"...می شود آیا حالا...؟!
"علیرضا لک"
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم
یا احسن الخالقین
تو را می شناسم
تو در هیئت یک ستاره
شبی از فراز دل من گذشتی
عبورت مرا با دلم آشتی داد
ومن تا سحر
غرق در کهکشان خیال تو ماندم
پناهی اگر نیست
و بر غربت دیر سالم
در این فصل سرد شکفتن
گواهی اگر نیست
غمی نیست
هنوز از عبور تو سرشارم ای دوست !
"ناصر رحمانی"