اول خدا
کاش یک لحظه به جایم بودی
تا بدانی که چه دردی دارد:
وقتی اندازه ی سنگینی یک کوه دلت غمگین است
و به اندازه ی تنهایی یک چاه تو هم تنهائی
و به اندازه ی آوارگی باد تو هم آواره
کاش یک لحظه به جایم بودی
تا بفهمی که چه دردی دارد:
باغبانی که تبر می سازد
و درختی که به اندیشه ی هیزم شدن از سبز شدن دل کنده
و اجاقی که از آتش خالیست
کاش یک لحظه به جایم بودی
تا بدانی که چه دردی دارد
وقتی از عشق نداری سهمی
و در آنجا که دلی هست وسیع
نیست یک ذره برایت جایی
کاش یک لحظه به جایم بودی
نه پشیمانم از این گفته ی خویش
که اگر یک لحظه
و فقط یک لحظه
تو به جایم بودی می شکستی آسان
نه پشیمانم از این گفته ی خویش
کاش هرگز تو نباشی چون من...
" ؟ "
اول خدا
خدایا ! دلم باز امشب گرفته
بیا تا کمی با تو صحبت کنم
بیا تا دل کوچکم را
خدایا فقط با تو قسمت کنم
خدایا ! بیا پشت آن پنجره
که وا می شود رو به سوی دلم
بیا،پرده ها را کناری بزن
که نورت بتابد به روی دلم
خدایا! کمک کن به من
نردبانی بسازم
و با آن بیایم به شهر فرشته
همان شهر دوری که بر سردر آن
کسی اسم رمز شما را نوشته
خدایا! کمک کن
که پروانه ی شعر من جان بگیرد
کمی هم به فکر دلم باش
مبادا بمیرد
خدایا! دلم را
که هر شب نفس می کشد در هوایت
اگرچه شکسته
شبی می فرستم برایت
" عرفان نظر آهاری "
اول خدا
فکر میکردم در آغوشش بگیرم بهتر است
بعدها دیدم در آغوشش بمیرم بهتر است
گرم آغوشش شدم... دست و دلش لرزید و گفت:
شاید از دستت دلم را پس بگیرم بهتر است
از قفس، هرکس رهایت میکند، عاشقتر است
اینکه من با آن که آزادم، اسیرم، بهتر است
عشق من ! اینروزها آزادگان زندانیاند
زندگی، بیعشق ، زندان است... گیرم بهتر است !!
عشق من ! ایکاش بودی... عشق من ایکاش بود...
زندگی، اینطور اگر باشد،بمیرم بهتر است...
" محمد جواد آسمان "
اول خدا
ای مومنان ، صدقات خود را با منت نهادن و آزاردادن باطل نکنید ،
همانند کسی که مالش را برای نمایش دادن به مردم انفاق می کند وبه
خداوند و روز بازپسین ایمان ندارد.
آری ، داستان او همچون تخته سنگی است که بر آن خاکی باشد و باران
سنگینی برآن ببارد و آن را همچنان سترون واگذارد . آنان نیز از آنچه به
دست می آورند ، بهره ای نمی برند.
"بقره /264 "
مادربزرگ همیشه می گفت : " اگر برای کسی کاری می کنی ، به
رویش نیاور. به رخ کشیدن یک جور منت گذاشتن است و اگرمنت
بگذاری کار قشنگت زشت می شود ".
مادربزرگ می گفت : " لازم نیست وقتی کار خوبی می کنی داد بزنی
لازم نیست عالم و آدم را خبرکنی ".
می گفت : " کارخوب مثل بوی گل است ، خودش منتشر می شود ".
وقتی که این آیه راخواندم ، فهمیدم که مادربزرگ حرف های تو را
می زد . حتماً مادربزرگ این حرف ها را توی قرآن دیده است .
خدایا !
اما من واقعاً نمی توانم اینجوری باشم . وقتی کاری برای کسی می کنم
دوست دارم همه بفهمند ، دوست دارم یک طوری خودم را نشان بدهم
خوشم می آید دیگران ازمن تعریف کنند.
می دانم تو می دانی و همین بس است ، اما...
خدایا !
یواشکی خوب بودن چقدر سخت است !
" عرفان نظر آهاری "
اول خدا
*نیستی
صندلی تو را تکان نمی دهد
نیستی
شیشه ها تو را نشان نمی دهد
نیستی
از عبورِ شاعرانه ات در نگاه شیشه بازتاب نیست
نیستی
– ما ، نشسته ایم –
من و شیشه های شهر در کمینِ تان ...
*نیستی
حدسِ تو جلو جلو نمی رود
نیستی
سایه ات شکسته تا پیاده رو نمی رود
نیستی
در نگاهِ شیشه رنگ نیست ، آفتاب نیست
نیستی
- ما ، شکسته ایم -
من و سایه های شهر بر زمینِ تان ...
*نیستی
هیچکس آن طرف نمی رود
هیچکس این طرف نمی رود
به جز همانِ تان ،
به جز همینِ تان ...
" ابوالفضل اسفیدانی/الف.مونس "
اول خدا
ز مستی و می، ساغری مانده باقی
ز میخانه تنها دری مانده باقی
ز باغی که پر سرو بود و چناران
شکسته گل پرپری مانده باقی
بلند آسمان جایگاه کلاغان
ز شاهین و بالش پری مانده باقی
چه گویم از آن شور و شرهای ماضی
که شورش درآمد شری مانده باقی
شده ناخدا یار دزدان دریا
ز کشتی فقط لنگری مانده باقی
به دست رفیقان و یاران دیرین
به پشتم ببین خنجری مانده باقی
ندیدی که بستند چشم عدالت
از او گوش های کری مانده باقی
نمانده به جز نقشی از رستم یل
از او نیمه جان پیکری مانده باقی
کجا شد سپاه سیاهی لشگر
که از آن همه لش، گری مانده باقی
به دنبال بچه نگرد ای برادر
که رفته است و جای تری مانده باقی
" عالی پیام "