اول خدا
یادم باشد
فردا را جلو بیندازم
و ساعتم را کوک کنم روی چه وقت
یادم باشد فردا باران بگیرد
باران بیاید تا نزدیکی های عصر
و برگردد
یادم باشد اگر آهسته گام بردارم
دیرتر شب می شود
و آفتابگردانها
چند دقیقه دیرتر لال می شوند
چیزهای دیگری هم یادم باشد
یادم باشد
یادم باشد
یادم باشد
دوستت دارم
" حسین شکربیگی "
" قیصر امین پور"
اول خدا
روزی خدا برای تو ابرو کشید و بعد ...
ابرو که نه دوخنجر اخمو کشیدو بعد... _
دریاچه ای به جای دو چشم تو آفرید
برروی موج هاش دو تا قو کشید و بعد _
ترکیب آب و آتش و طوفان و خاک را
بر پیکرت به شیوه ی جادو کشید و بعد _
گفتند عرشیان به تو : " احلی من العسل "
پس جای لب دریچه ی کندو کشید و بعد _
شیرین شدی و ترش شدی و مکیدمت
یعنی تو را به هیئت لیمو کشید و بعد _
حتی برای اینکه مرا هم بغل کنی
برپیکرت دو دوست ؛ دو بازو کشید و بعد _
"عزی " : غرور " لات " : نگاهش "هبل ": شبش
این چشم ها مرا که به زانو کشید و بعد ...
" حمید چشم آور"