د:دوستان ! عاشقم وعاشق زارم چه کنم؟
چاره صبرست،ولی صبر ندارم چه کنم؟
هلالی جغتائی
ذ:ذوق دیدار تو بس هم دل وهم دلدارم
خاک دربار تو بس هم سرو هم سامانم
نشاط اصفهانی
ر:رخت بربست ز دل شادی وهنگام وداع
با غمت گفت:که یا جای تو یا جای من است
فرخی یزدی
ز:ز هجرت مردم و یک ره مرا بر سر نمی آئی
که قربان سرت گردم بیا وترک عادت کن
قصاب کاشانی
ژ:ژاله از لاله دور مکن
تا نسوزد ز شعله بستان را
فخرالدین عراقی
س:سینه ی من گور عشق و آرزوها بود و من
زنده بودم روز گاری در مزار خویشتن
بهادر یگانه
ش:شرمنده ز آسمان وزمینم که بهر تو
تا کی به سجده افتم وتا کی دعا کنم؟
محمد صادق صامت
ص:صد بار فلک پیرهن خویش قبا کرد
یک بار تو بی درد گریبان ندریدی
صائب تبریزی
ض:ضرورت است که عهد وفا به سر برمت
وگر جفا به سر آید هزار چندینم
سعدی