صفحه ها
دسته
....
يادياران قديمي نرود از دل تنگ...
سایت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1428490
تعداد نوشته ها : 878
تعداد نظرات : 1097

Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

                     

                                   یاخیرالمنزلین

نقل شده است:

"صائب"در ازای سرودن این بیت که برای"جعفرخان"به هندوستان

فرستاد،پنج هزار روپیه صله دریافت کرد:

دور دستان را به احسان یاد کردن همت است

                     ور نه هر نخلی به پای خود ثمر می افکند

 

               *********************

 

شاگرد"صائب"که"راقم" تخلص او بود،مصرع مهملی به نزد استاد خود

 آورد وگفت:ثانی آن را بگویید.

-از شیشه ی بی می،می بی شیشه طلب کن

"صائب"بدیهتا گفت:

-حق را ز دل خالی از اندیشه طلب کن!

                *********************

"صائب"زمانی که در هندوستان به سر می برد، از طرف راجه های

 هندی خیلی مورد احترام قرار می گرفت واز این راه مال فراوانی به

 دست می آورد،ولیکن از این دست می گرفت واز دست دیگر به مردم

بینوا می بخشید وبدین جهت همیشه دستش از مال دنیا تهی بود.

خودش می گوید:

می فشانم هرچه می گیرم چو ابر نوبهار

                         بر من احسان،برتمام خلق احسان کردن است

گویند روزی سائلی از او چیزی طلب کرد،صائب به قدری دستش خالی

بود که ناچار شد کفشهای خود رادرآورده به آن مرد ببخشد.مردسائل

همین که خواست حرفی بزند،"صائب"گفت:در هندوستان پا برهنه راه

 رفتن معمول است،تو غصه ی مرانخور.

مرد گدا خندید و گفت: نمی خواستم از این بابت حرفی بزنم،خواستم

بگویم این کفش آنقدر پاره ومندرس است که ارزش فروش را ندارد.

"صائب"دید حق با اوست،گفت:بگذار کاری کنم که صدها روپیه ارزش

پیدا کند.فورا تخت گیوه را تمییز کرد و روی آن بیت زیر را نوشت:

بخیه ی کفشم اگر دندان نما شد،عیب نیست

                        خنده دارد کفش من برهرزه گردی های من!

گفت:حال بگیر ونزد فلان راجه ببر و به او بگو:خط "صائب تبریزی"

است اواز تو به قیمت گزافی می خرد.

می گویند:هنوز کفش مذکور در موزه ی خاندان آن راجه جزء اشیای

نفیس است!

                                  "آسمان وریسمان خلیل محمد زاده"

 


دسته ها : حکایت
جمعه 24 7 1388
X