یا من هو قریب غیر بعید
"لویی چهاردهم"روزی در خارج از شهر ،از قشون سان می دید.یک
دسته
از سربازان در مزرعه ی پیرمردی که در آن جا نخود کاشته بود ،
واقع شدند و آن را لگد کوب کردند ، پیرمرد فریادکشید و گفت: معجزه ! معجزه !
صاحب منصبان اطراف او را گرفته وپرسیدند: چه خبر است؟
اوجواب ایشان را نداد ومتصل فریاد می زد: معجزه !معجزه !
تا آن که صدای او به گوش پادشاه رسید.او را خواست وپرسید :
-معجزه ، یعنی چه ؟معجزه چیست ؟
پیرمرد گفت :معجزه آن است که من در این مزرعه نخود کاشته بودم ،
حالا می بینم به جای نخود ،سرباز سبز شده است !!!
پادشاه خندید و انعامی به او داد و خسارات وارده را تلافی نمود.
"نیش ونوش خلیل محمد زاده"