"یااسرع الحاسبین"
"ای بهترین محاسبان"
نقل است که آب فروشی بود اندر بخارا وسی سال بود که اندر خانه ی زرگری آب می آورد و
آن زرگر زنی داشت نیکو روی وپارسا. روزی آن آب فروش آب آورده بود
.زن در میان سرای ایستاده ، آب فروش ناگاه در آمد ودست زن بگرفت وبرپیچید و برفت.
چون زرگر به خانه آمد، زن گفت :راست بگوی که امروز چه کرده ای ؟
که خدای تعالی را در آن رضا نبوده است ؟
مرد گفت : هیچ نکرده ام مگر آن که زنی را دست بندی کرده بودم و دست آن زن زیبا ، نیکو بود،
من دست او بگرفتم و بپیچیدم.
زن گفت : الله اکبر ! تو این کردی ، و آن آب فروش که سی سال بود تا در این منزل می آمد و
هرگز خیانتی نکرده بود امروز دست من برپیچید ، مرد گفت : توبه کردم.
روز دیگر آب فروش بیامد ودر پیش زن می غلتید و می گفت :
مرا حلال کن که دیروز شیطان مرا از راه راست منحرف کرد.
زن گفت تو را جرم نبود که آن جرم شوهر من کرده بود !
"نصیحه الملوک"