به نام خدا
الف :آفتابی زد و ویرانه ی دل روشن کرد
لیک افسوس ! که زود از سر دیوار گذشت
"عماد خراسانی"
ب : بس که بد می گذرد زندگی اهل جهان
مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند
"صائب"
پ : پرسید ز دست من چه آید
گفتم : که فقط دلم به دست آر
"اسدا...خیر اندیش"
ت : تو توانی این که دیگر، بر ما نیایی اما!
چه کنی ؟ نمی توانی ، به خیال ما نیایی !
"دهقان سامانی"
ث : ثبات وصبر گنج بی زوال اند
که منزل در دل ویرانه کردند
"صفا اصفهانی"
ج : جهان بر آب نهاده است و آدمی بر باد
غلام همت آنم که دل بر او ننهاد
"سعدی"
چ : چون توانم از تو دل برداشتن ای غم که تو
ترک عالم از برای خاطر ما کرده ای!
"ابوطالب تبریزی"
ح : حال من چون در نمی آید به نطق
شرح حالم اشک خونین من است
"عطار نیشابوری"
خ : خدا تو را و مرا از بلا نگه دارد
تو را ز درد و مرا از دوا نگه دارد
"غیاثای حلوایی"