ط : طلبش گر بکشد نیز مبارک طلبی است
طالبی را که کسی مثل تو مطلوب شود
"وحشی بافقی"
ظ : ظالم به ظلم خویش گرفتار می شود
از پیچ و تاب نیست رهایی کمند را
"صائب"
ع : عقل می گفت : که دل منزل و ماوای من است
عشق خندید که : یا جای تو یا جای من است
"قوام السلطنه"
غ : غم از هر جا که در ماند فتد در جستجوی من
بلا هر گه که سر گردان شود، آید به سوی من
"غزالی هروی"
ف : فریاد که جز اشک شب و آه سحرگاه
اندر سفر عشق ، مرا همسفری نیست
"فروغی بسطامی"
ق : قامتی دیدم که می گوید : گه برخاستن
کو قیامت ؟ تا تماشای قیام من کند ؟
"فروغی بسطامی "
ک : کس نتواند گرفت دامن دولت به زور
کوشش بی فایده است ، وسمه بر ابروی کور
" ؟ "
گ : گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون می کنند با غم بی همزبانی ام ؟
" شهریار"