اول خدا
شکوه جاری ات را آب حس کرد
رخت را بوسه ی مهتاب حس کرد
تو در آب آمدی و تشنه رفتی
عطش را تا همیشه آب حس کرد
***
تو با آن خسته حالی بر نگشتی
دگر از آن حوالی بر نگشتی
کنار علقمه در خون نشستی
ولی با مشک خالی برنگشتی
***
ایمان و وفا سایه ی بالای تو بود
ایثار علی "ع" نقش به سیمای تو بود
گر لب نزدی به آب دریا ، عباس
دریای ادب میان لب های تو بود
***
برادر مشک آوردم برایت
برو ، ای جاری تا بی نهایت
تمام باغ خشکیده است ، بشتاب
خدا پشت و پناه دستهایت