یا غیاث المستغیثین
دوست خوبم سلام
صبا ! به لطف بگو ختم آل طاها را
که : فرقت تو ، به زاری بسوخت دل ها را
یا ابا صالح "عج"
سکوت ساده ی من ناله های تنهایی است
غروب خاطره ها در شب پریشانی است
جنون حادثه در خط سیر خود می گفت :
که کاخ محنت ما عاقبت به ویرانی است
زبان همیشه به تکرار عشق مامور است
ولی میان حصاری ز حجب زندانی است
تمام خلوت من پر ز یاد و احساس است
دلم در انتظار کسی با حضور روحانی است
کسی که دولت عالم به مهر او بسته است
در انتظار ورودش دو چشم بارانی است
صدای قلب من از تنگنای غربت او
چو خواهشی به تمنای شوق عرفانی است
ز گرمی نفس او کویر آتش و هجر
درون سینه ی من وسعتی بیابانی است
تمام خاطره ها در عبور سبزش بود
رضا، بهار دل این جا ، همیشه طوفانی است.
" رضا منصوری "
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم
این الطالب بدم المقتول بکربلا