صفحه ها
دسته
....
يادياران قديمي نرود از دل تنگ...
سایت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1395088
تعداد نوشته ها : 878
تعداد نظرات : 1097

Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 

 

اول خدا

 

تو وول می خوری این جا کنار صفحه ی چت

کسی شبیه خودت هم نشسته آن ور خط

 

کسی که فرق ند ارد که چی ؟ چگونه ؟ کجا ؟

کسی برای کمی حرف چرت و پرت ، فقط

 

برای این که نگیرد دلت از این دنیا...

برای این که اگر رفت ، خوب فدای سرت...

 

برای عمر همیشه ، بدون دوم شخص

برای این همه موصوف ، که بدون صفت

 

چقدر دیکته گفتند : این معلم ها

...و هرچه خوب نوشتیم ، خط زدند !غلط !

 

همه معلم املا شدند و زنگ حساب

کسی حساب نکرده ، تو را ، به چه قیمت

 

از این معادله ها خط زدیم و باز جواب...!

به بی تو صفر شدن ، آه ! کرده ایم عادت!

 

کجای قافیه ها گم شدی ، کجای ردیف ؟

که شعر خسته شد از بیت های بی برکت

 

کسی بیاید و پیدا کند مرا ، مردم !

شبیه هیچ ، نمی دانم از کدام جهت

 

به روزگار سپیدم دوباره برگردم ؟

به سادگی ، شب مهتاب ، کوچه ی خلوت؟!

 

که سال هاست تو در خود مرا قدم زده ای...

به قدر فاصله هایی که پر شد از نکبت

 

چقدر غرق شدم بی تو در سیاهی ها

چه قدر داد کشیدی تو با سکوت خودت !

 

خدا که قهر نکرده ، ببین ! همین جاهاست!

عبور می کند از راست ، چپ ، کنار ، وسط !

 

...و روزگار غریبی ، که هی نمی بیند !

و مردهای عجیبی ، که تف به این غیرت !

 

و...زنگ آخر دنیا ، که باز انشاء بود !

کسی هنوز نفهمیده ، " علم " یا " ثروت " ؟..

 

کسی نشسته دوباره ، کنار صفحه ی چت

کسی که فرق ندارد که " عشق " یا " شهوت " ؟

 

دروغ ، راست ، تهوع ، فریب ، استفراغ...

قضا ، قدر ، که سرت گیج می رود...رخوت...

 

error ، به مرگ ، غریبانه قی شدن ! ویروس !

...و ذهن بی تو مریضی که می شود فرمت !!

 

تو مانده ای و ستم های این زمانه ی زشت

تو مانده ای و تمام کلاس در حیرت

 

تو مانده ای و غم این که باز گم شده است

شناسنامه ی عشقت به نام بی...هویت

 

                                             "بی بی سمانه رضایی "

 


دسته ها : شعر
دوشنبه 21 10 1388
X