اول خدا
" مارک تواین"طنز و زخم زبانش موروثی بود.تا هفت سالگی کودکی
بسیار ضعیف و همیشه بیمار بود.مادرش برای او رنج بسیار کشید.سالها
بعد ، مارک که مرد جا افتاده ای شده بود از مادرش پرسید :
- راستی مادر ! حتما تو به خاطر من خیلی عذاب کشیدی ؟
- آره پسرم ! خیلی !
- می ترسیدی که من زنده نمانم ؟
- نه... پسرم ! می ترسیدم که زنده بمانی !
" نیش و نوش "