اول خدا
زمونه بدی شده همه به هم دروغ می گیم
کسی دلش با کسی نیست ،حرفای بد رو خوب می گیم
غمها تو دل فراوونه ،عاشقی خیلی ارزونه
اون کسی بهتر از همه اس ؛که مهربونی ندونه
از دیدن چشمای خیس، هرگز دلی شکسته نیست
دیگه کلیدی برای، همه درای بسته نیست
زندگی تکراری شده ،فرصت اجباری شده
زنده بودن برای ما، کابوس بیداری شده
همه چه ساده می گذریم ،از غربت شقایقها
تنها رفیقمون شده، بهانه و گلایه ها
ظلم و ستم دنیا مونو ،داره به آتیش می کشه
داره نفاق و کینه رو، رو بوم دنیا می کشه
بایدبیاداونی که ما،هزارساله منتظریم
بیاد و غوغا بکنه، ببینه که در به دریم
تو قحطی نفس بیاد، واسه ما هم نفس بشه
باید کلیدی برای ،شکستن قفس بشه
کاشکی که زودتر برسه، از جاده های بی سوار
بهار و با خود بیاره ،توی خزون انتظار
(عاطفه صابر نیا)