اول خدا
آسمان در شرف صاعقه ای خونین بود
نفس باد پر از حنجره ی یاسین بود
چه بلایی به سر آینه ها می آمد!
که چهل روز و چهل شب ، دلشان پر چین بود
غم این طایفه را هیچکسی درک نکرد
غم این طایفه ، بر دوش فلک سنگین بود
عصب ترد گیاهان به جنون می پیوست
بر لب دشت فقط زمزمه ی آمین بود
تن خورشید به پابوس محرم می رفت
روز ، هرچند به پایان خودش بد بین بود
آب ، زیر علم مشک ، ترک برمی داشت
همه ی فلسفه ی عشق و وفا در این بود
نای نی ، تلخ ترین مرثیه رامی نوشید
گرچه درکام حسین بن علی"ع" شیرین بود
"ساراجلوداریان"