اول خدا
آنقدر دلگیرم من از تو حد ندارد
باید فراموشت کنم ، شاید ندارد
بگذار من هق هق،شما لبخند ، بد نیست !
پشت مسافر گریه ؟ نه ! آمد ندارد
من را به گور خاطرات کهنه بسپار
این مرده دیگر فرصت « اشهد » ندارد
سنگ است،مغروراست،کج فهم است،تلخ است
بی « تو » ببین این جمله ها مُسند ندارد
دیگر خدا حافظ دوای درد ما نیست
باید فراموشت کنم ، شاید ندارد
" آرزو بان پرور "