اول خدا
تکرا رنام توست تپش های قلب من
باتو نمانده فاصله ای تا رها شدن
دل می کنم به شوق تو از هر چه هست ونیست
تنها اگر اشاره کند چشم تو به من
از آسمان ستاره برایت می آورم
می دوزم از شکوفه برای تو پیرهن
باتو فقط به" لهجه ی گل"حرف می زنم
بانوی قصه های اساطیری و کهن !
عاشق شدن به میمنت چشم های تو
زنده شدن به معجزه ی" دوست داشتن"
زیبای من ! چگونه فراموش می شوی ؟
تکرار نام توست تپش های قلب من.
"سید جعفر عزیزی”