صفحه ها
دسته
....
يادياران قديمي نرود از دل تنگ...
سایت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1428096
تعداد نوشته ها : 878
تعداد نظرات : 1097

Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 

 

خدایا !

سال هاست که به دنیا آمده ام و هفته هاست که برایت می نویسم.

اما هنوز نمی دانم چرا هستم وچرا برایت می نویسم؟ نمی دانم برای چه

به دنیا آمده ام و قرار است روی این زمین گرد و قلمبه چه کار کنم ؟

راستی ! اگر به دنیا نمی آمدم ، چه کسی جای خالی مرا احساس می کرد؟

اصلاً برای دنیا چه فرقی می کرد که من باشم یا نباشم ؟

دنیا آن قدر شلوغ است که هیچ کس متوجه ی نبودن من نمی شد.

بعد ش هم که بمیرم ، مطمئنم هیچ اتفاقی نمی افتد و همه چیز به خوبی و

خوشی پیش می رود. باز هم صبح می شود و خورشید در می آید .

بازهم شب می شود و یک عالم ستاره ، سر و کله شان پیدا می شود.

 بهار می شودو تابستان . پاییز می آید و زمستان.

دنیا به خاطر هیچکس تعطیل نمی شود ، به خاطر هیچ کس .

اما حالا قرار است چه کار مهمی انجام دهم ؟حالا که هستم و حالا که به

دنیا آمده ام .کاری که به خاطرش مرا آفرید ه ای ، کدام کار است ؟

امروز داشتم سوره ی " الذاریات " را می خواندم . به آیه ی 56 که

رسیدم خیلی تعجب کردم . آیه این بود :

" جن و انس را جز برای عبادت نیافریدم " .

اما خدایا !

تو قبلاً گفته بودی : " نیازی به عبادت هیچ کس نداری ".

حالا می گویی : " علت آفریدن آدم فقط همین است "؟

خدایا !

این خیلی خودخواهانه است ، خیلی خودخواهانه !

امیدوارم از من دلخور نشوی ، ولی من این طور فکر می کنم .

شاید بعداً در این باره باز هم صحبت کنیم .

 

                            " عرفان نظر آهاری "


جمعه 27 1 1389
X