خدایا !
سال هاست که به دنیا آمده ام و هفته هاست که برایت می نویسم.
اما هنوز نمی دانم چرا هستم وچرا برایت می نویسم؟ نمی دانم برای چه
به دنیا آمده ام و قرار است روی این زمین گرد و قلمبه چه کار کنم ؟
راستی ! اگر به دنیا نمی آمدم ، چه کسی جای خالی مرا احساس می کرد؟
اصلاً برای دنیا چه فرقی می کرد که من باشم یا نباشم ؟
دنیا آن قدر شلوغ است که هیچ کس متوجه ی نبودن من نمی شد.
بعد ش هم که بمیرم ، مطمئنم هیچ اتفاقی نمی افتد و همه چیز به خوبی و
خوشی پیش می رود. باز هم صبح می شود و خورشید در می آید .
بازهم شب می شود و یک عالم ستاره ، سر و کله شان پیدا می شود.
بهار می شودو تابستان . پاییز می آید و زمستان.
دنیا به خاطر هیچکس تعطیل نمی شود ، به خاطر هیچ کس .
اما حالا قرار است چه کار مهمی انجام دهم ؟حالا که هستم و حالا که به
دنیا آمده ام .کاری که به خاطرش مرا آفرید ه ای ، کدام کار است ؟
امروز داشتم سوره ی " الذاریات " را می خواندم . به آیه ی 56 که
رسیدم خیلی تعجب کردم . آیه این بود :
" جن و انس را جز برای عبادت نیافریدم " .
اما خدایا !
تو قبلاً گفته بودی : " نیازی به عبادت هیچ کس نداری ".
حالا می گویی : " علت آفریدن آدم فقط همین است "؟
خدایا !
این خیلی خودخواهانه است ، خیلی خودخواهانه !
امیدوارم از من دلخور نشوی ، ولی من این طور فکر می کنم .
شاید بعداً در این باره باز هم صحبت کنیم .
" عرفان نظر آهاری "