اول خدا
بی گمان پروردگارت در کمینگاه است .اما انسان ، هنگامی که پروردگارش
او را می آزماید و گرامی می دارد و نعمت می بخشد ، شاد و مغرور
می شود و می گوید : پروردگار مرا گرامی داشت .
اما چون او را به بلا و محنت می آزماید و روزی اش را براو تنگ می گیرد ،
بی صبری و ناسپاسی می کند و می گوید :
پروردگارم مرا خوار کرده است.
فجر / 16-14
همه ی فکرم پر شده از این آیه ها .خدا گفته من در کمینگاه هستم .
یعنی خدایا ! تو همیشه پشت لحظه ها قایم شدی و هر لحظه ممکنه
پیدات شه و یه ورقه ی پر از سئوال های سخت دست آدم بدی ؟
توی مدرسه رسمه که روز امتحان رو مشخص می کنن.اما خدا !
تو این کار روهم نمی کنی . می دونی چقدر اینجوری سخته . یعنی هر
روزی ممکنه روز امتحان باشه و هر جایی هم جلسه ی امتحان !
خدایا !
اما قسمت جالب این آیه ها این است که تو هم با اتفاق های خوب آدم ها
را امتحان می کنی و هم با اتفاق های سخت . هم با غم ، هم با شادی .
فبلاً فکر می کردم فقط از سختی ها سئوال امتحانی می آید و گرنه شادی
که دیگر امتحان نمی شود.حالا فهمیدم که اشتباه می کردم .
درست است آدم وسط خوشی ها اصلاً حواسش نیست که دارد امتحان
می دهد. خوشی هاحواس آدم را پرت می کند و اتفاقاً همین جاست که
ممکن است امتحانش را خراب کند .
خدایا !
حالا می فهمم که امتحان های تو ، از اون چیزی که فکر می کردم خیلی
سخت تره .
" عرفان نظر آهاری "