اول خدا
احساس می کنم که تو را مثل دیگران...
از دست می دهم و خدا مثل دیگران...
تنها نگاه می کند و دم نمی زند
در ازدحام گنگ صدا مثل دیگران
من مانده ام و تو انگار رفته ای
با انتظار ثانیه ها مثل دیگران
گفتی که فرق می کند این ماجرا بگو
در انتهای قصه چرا مثل دیگران
باید دوباره دورترین نقطه ها شویم
از ذره های عشق جدا مثل دیگران
" شیدا کریمی"
اول خدا
با استکان قهوه عوض کن دوات را
بنویس توی دفتر من چشم هات را
بر روزهای مرده تقویم خط بزن
وا کن تمام پنجره های حیات را
خواننده ی کتیبه ی چشم و لبت منم
پر رنگ کن بخاطر من این نکات را
ما را فقط به خاطر هم آفریده اند
آن گونه که خواجه و شاخ نبات را
نام تو با نسیم نشابور می رود
تا از غبار غم بتکاند هرات را
یک لحظه رو به معبد بودائیان بایست!
از نو بدل به بتکده کن سومنات را
حالا بایست! دور و برت را نگاه کن
تسخیر کرده ای همه کائنات را
تا پلک می زنی، همه گمراه می شوند
بر روی ما مبند کتاب نجات را ...
" علیرضا بدیع "
اول خدا
تو مهربانتر از آنی که فکر می کردم
درست مثل همانی که فکر می کردم
شبیه . . . ساده بگویم کسی شبیهت نیست
هنوز هم تو چنانی که فکر می کردم
تو جان شعر منی و جهان چشمانم
مباد بی تو جهانی که فکر می کردم
تمام دلخوشی لحظه های من از توست
تو آن آن زمانی که فکر می کردم
درست مثل همانی که در پی ات بودم
درست مثل همانی که فکر می کردم
" مریم سقلاطونی "
اول خدا
اگر چه عاشق برفم بهار هم خوبست
بدان به خاطر تو انتظار هم خوبست
تمام عمر خودم را گریختم از عشق
برای ماندن با تو فرار هم خوبست
دلم به خلوت تابوت رفت دلتنگم
ولی برای دل من مزار هم خوبست
دلم گرفت حضور مجددت تب کرد
بیا دوباره به اینجا "قرار" هم خوبست
سئوال حال بدم را نپرس ای خوبم
که می رسد نفسی روزگار هم خوبست
به عرضتان برسد محض اطلاع شما
که گاه خنده ی تحت فشار هم خوبست
" سید علی سلامتی طبا "
اول خدا
مضراب کن آن مژه ها را من خودم سنتور
یا نه ! برایم دار شو ، من می شوم منصور
لب تر کنی ، شعری برایت می نویسم من
شعری شبیه چشم های تو ، شبیه نور
گفتی : که منظور تو از این شعر گفتن چیست ؟
گفتم : جواب این سئوالت می شود " منظور "
دل امر فرموده است تا من عاشقت گردم
دیگر نگو نه ! چون که من " مأمورم و معذور".
" مهرشاد شیخ محمدی "
اول خدا
به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت
دلی که کرده هوای کرشمههای صدایت
نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز
که آورد دلم ای دوست! تاب وسوسههایت
ترا ز جرگهی انبوه خاطرات قدیمی
برون کشیدهام و دل نهادهام به صفایت
تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمیکنم اگر ای دوست، سهل و زود ، رهایت
گره به کار من افتاده است از غم غربت
کجاست چابکی دستهای عقدهگشایت؟
به کبر شعر مَبینم که تکیه داده به افلاک
به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت
"دلم گرفته برایت" زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت
"حسین منزوی "
اول خدا
یک نفر برای یک نفر دلش گرفته است
از غروب جمعه بیشتر دلش گرفته است
یک نفر شبیه آب یک نفر شبیه خاک
خاک تشنه سوخته پکر، دلش گرفته است
یک نفر شبیه قاصدک همیشه در سفر
یک نفرهمیشه بی خبر دلش گرفته است
یک نفر به عمق چشمش اشک خیمه می زند
مثل بغض ابر،آنقدر دلش گرفته است
ابر می دود وکوچه کوچه داد می زند
یک نفر برای یکنفر دلش گرفته است
" فاطمه ناظری"
اول خدا
شب مثل شربت است ولی شربتی سیاه
وقتی که هست در بغلش قرص،قرص ماه
اما تو ماه هستی و خورشید توامان
با روسری آبی وبا چادر سیاه
خو کرده است پنجره با آسمان تو
از اولین تبسم،از اولین نگاه
انگار بی غلط شده املای من وتو
با عین و شین و قاف همیشه بی اشتباه
در خواب رویشند بروی لبان ما
چندین هزار بوسه ی معصوم وبیگناه
گفتند می رسم به تو اما بگو که کی
یا با کدام کفش و یا از کدام راه؟
سردرگمم بدون تو در جاده های شهر
دستم بگیر تا که نیفتم به پرتگاه!
بگذار عاشقانه بخوانم برای تو
حال مرا نگیر،سکوت مرا نخواه!
"مرتضی کردی"
اول خدا
می شناسمت تو را ،همدم همیشگی
ای به قلب زخمی ام، مرهم همیشگی
می شناسمت تو را ، ای صداقت غزل
ای عزیز آشنا، با غم همیشگی
خوب من ! بیا ببین آب می شوم ز غم
غرق گشته ام در آن عالم همیشگی
خسته ام ، خودت ببین پای رفتنم شکست
مانده ام هنوز هم در خم همیشگی
زندگی برای من ، قحطی صداقت است
با من از وفا بگو ، محرم همیشگی !
این سکوت لعنتی ، قفل می زند به دل
کاش می شکستی اش ، همدم همیشگی !
واژه های تشنه ام ، انتظار رویشند
بعد از این به من بزن ، یک نم همیشگی !
خوب من ! برای تو ، شعرهای دفترم
شعر های آبی و مبهم همیشگی .
"فیروزه هیبتیان"
اول خدا
خانه ام وقتی که می آیی ، تمامش مال تو
هرچه دارم ، غیر تنهایی ، تمامش مال تو
صد دو بیتی ، صد غزل دارم و حتی یک بغل
شعر های خوب نیمایی ، تمامش مال تو
ضرب آهنگ غزل هایم ، صدای پای توست
این صدای پای رویایی ، تمامش مال تو
بیکران سبز اقیانوس آرام دلم!
ای پری خوب دریایی ، تمامش مال تو
خوب یادم هست گفتی:عشق یک بخش است ،عشق !
بخش کردم ، عشق ! یک جایی ، تمامش مال تو
هرسه حرف عشق مثل تو پر از زیبایی اند
حرف های پر ز زیبایی ، تمامش مال تو
عشق من ، عشق زمینی نیست باور کن عزیز
عشقم ، این عشق اهورایی ،تمامش مال تو
باز هم بیت بد پایان شعرم مال من !
بیت های خوب بالایی ، تمامش مال تو!
"مرتضی کشاورز"
اول خدا
سال ها پیش ازین به من گفتی
که «مرا هیچ دوست می داری؟»
گونه ام گرم شد ز سرخی ی ِ شرم
شاد و سرمست گفتمت «آری!»
باز دیروز جهد می کردی
که ز عهد قدیم یاد آرم.
سرد و بی اعتنا تو را گفتم
که «دگر دوستت نمی دارم!»
ذره های تنم فغان کردند
که، خدا را! دروغ می گوید
جز تو نامی ز کس نمی آرد
جز تو کامی ز کس نمی جوید.
تا گلویم رسید فریادی
کاین سخن در شمار باور نیست
جز تو، دانند عالمی که مرا
در دل و جان هوای دیگر نیست.
لیک خاموش ماندم و آرام:
ناله ها را شکسته در دل تنگ.
تا تپش های دل نهان ماند،
سینه ی خسته را فشرده به چنگ.
در نگاهم شکفته بود این راز
که «دلم کی ز مهر خالی بود؟»
لیک تا پوشم از تو، دیده ی من
برگلِ رنگ رنگِ قالی بود.
«دوستت دارم و نمی گویم
تا غرورم کَشد به بیماری!
زانکه می دانم این حقیقت را
که دگر دوستم... نمی داری...»
" فروغ فرخزاد "