د:دل پیش تو دیده به سوی دگرانم
تاخلق ندانندبه سویت نگرانم
(بابانصیبی گیلانی)
ذ:ذوق نزدیک شدن بس که مرا دردل بود
در ره آسایش من بیشتراز منزل بود
(قیدی کرمانی)
ر:روز من شب شد وآن ماه به راهی نگذشت
این چه عمری است که سالی شدوماهی نگذشت
(هلالی جغتائی)
ز:زیاران کینه هرگز در دل یاران نمی ماند
به روی آب جای قطره ی باران نمی ماند
(طاهرقزوینی)
ژ:ژاله وصبح به هم بافته کافور وگلاب
زین وآن داروی هر دردسرآمیخته اند
(خاقانی)
به نام خداوندجان وخرد
دوستان گلم امروز اول شهریور ماهه ومن همچنان پای بند قولی که دادم واون هم
نوشتن اشعاری از شاعران خوب کشورمونه در اول هر ماه!
امیدوارم که براتون جالب باشه !
الف:اینقدر کز تو دلی چندبود شادبس است
زندگانی به مراد همه کس نتوان کرد
(صائب)
ب:بیستون ناله ی زارم چو شنید از جا شد
کرد فریاد،که فرهاد دگر پیدا شد
(شاه اسماعیل صفوی)
پ:پیش از خبر آمدنت آمدی ای شوخ
می خواستی از شادی بسیاربمیرم
(نیکی اصفهانی)
ت:تا تلخی هجران نکشد خسرو پرویز
قدر لب شیرین شکربارنداند
(خواجوی کرمانی)
ث:ثنای تو اثر فتح ، چون دعای سحر
هوای تومدد رزق ، چون نماز ضحی
(ظهیرفاریابی)
ج:جذبه ی عشق بنازم که دم مردن، شمع
گریه اش جز پی ناکامی پروانه نبود
(دهقان سامانی)
چ:چنانت دوست می دارم که گر روزی فراق افتد
توصبراز من توانی کردومن صبراز تو نتوانم
(سعدی)
ح:حیران تورا لب به سخن واشدنی نیست
چون بلبل تصویر که گویاشدنی نیست
(اسیر)
خ:خفته بودی که لبت بوسیدم
قند دزدی چقدرشیرین است
(غیاثای شیرازی)
ن:نوشته ای که به من حال خویش رابنویس
نوشتنی نبود حال من ، بیا وببین
ابوالحسن فراهانی
و: وعده ی آمدن مده،غصه ی هجربس مرا
برسرآن فزون مکن غصه ی انتظارهم!
جامی
ه:همه هست آرزویم،که ببینم از توروئی
چه زیان تورا،که منهم برسم به آرزوئی؟
فصیح الزمان شیرازی
ی:یار آمده بود بر سر مهر
بی مهری روزگارنگذاشت
وفای قمی
به امیددیداردر1/6/88
گ:گرچه می دانم قسم خوردن به جانت خوب نیست
هم به جان تو که یادم نیست سوگندی دگر!
نظیری نیشابوری
ل:لبش به خنده وچشمش به غمزه می گویند:
که خون هرکه بریزیم خون بها اینجاست
آقاباقی نهاوندی
م:من اگر دل به تو دادم تو زمن دل بردی
گرگناه است محبت،توگنهکارتری!
عمادخراسانی
غ:غیرازوصال نیست خیال دگر مرا
ترسم خدانکرده خیال دگرکنی
فروغی
ف:فرهادرفت وکوه ملامت به جاگذاشت
کارتمام ناشده ای رابه ما گذاشت
مولائی تونی
ق:قصه ی لیلی ومجنون پای تاسرخوانده ایم
هم تواز لیلی فزونی،هم من از مجنون او!
هلالی جغتائی
ک:کسی از دفتر من درس اقبالی نمی گیرد
مصیبت نامه ام از من کسی فالی نمی گیرد
شاپور تهرانی
ط:طفل اشکم خویش رارسوای مردم کرده است
می دودهرسو،نمی دانم که راگم کرده است
خسروی
ظ:ظاهرقرآن چوجان آدمی است
که نقوشش ظاهروجانش خفی است
مولوی
ع:عاشق آن نیست که هرلحظه زندلاف محبت
مردآن است که لب بنددوبازوبگشاید
قاآنی شیرازی
ص:صفائی بوددیشب باخیالت خلوت مارا
ولی من باز پنهانی توراهم آرزوکردم
حکیم پرتوی
ض:ضیافت می کندهردم به شیرینی لبت جان را
هزارت جان فدابادا چنین دارندمهمان را
سلمان ساوجی
د:دل به دستم بود ومی گشتم به گردکوی دوست
بی خبربودم نمی دانم کجاافتاده است؟
سائل دماوندی
ذ:ذره ذره مگر از مهرتوبردارم
ورنه دل برنتوان داشت به یکبارازتو
اهلی خراسانی
ر:رسوامنم!وگرنه توصدباردردلم
رفتی آمدی وکسی راخبرنشد
نظیری نیشابوری
ز:زسربگذشت آب دیده اش ازسرگذشت من
به هرکس آب شرح دیده ی گریان خودکردم
وحشی بافقی
س:سرزلف تونباشد،سرزلف دگری
ازبرای دل ماقحط پریشانی نیست
صائب
ش:شکست عهدمن وگفت:هرچه بودگذشت
به گریه گفتمش:آری!ولی چه زودگذشت
ایرج دهقان
ت:تاتومرادمن دهی،کشته مرافراق تو
تاتوبه دادمن رسی،من به خدارسیده ام
رهی معیری
ث:ثمری گرندهدآه،فغان خواهد داد
اثری گر نکندناله ، دعاخواهد کرد
مشتاق اصفهانی
ج:جهان روشن به ماه وآفتاب است
جهان ما به دیدارتوروشن!
سعدی
چ:چون وانمی کنی گره ای،خودگره مباش
ابرو گشاده باش،چودستت گشاده نیست
صائب
ح:حریم عشق رادرگه بسی بالاترازعقل است
کسی آن آستان بوسد که جان درآستین دارد
حافظ
خ:خورشیداگرگم شود از عرصه ی عالم
من دست توگیرم به لب بام برآرم
عاشق اصفهانی
از الف تا ی
الف:آفرینش سربه سر زیباست،زشتی هازماست
چشم دل بگشاوصنع آن دل آرا راببین
مهدی سهیلی
ب: بیماری من چون سبب پرسش اوشد
می میرم از این غم که چرابهترم امروز
آفتابی ساوه ای
پ:پروردمت به نازکه بنشینمت به پای
ای گل چرابه خاک سیه می نشانی ام؟
شهریار