صفحه ها
دسته
....
يادياران قديمي نرود از دل تنگ...
سایت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1392681
تعداد نوشته ها : 878
تعداد نظرات : 1097

Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 

اول خدا

 

افسوس که عشق بی محتوا شده
مثل متر سکی است که آدم نما شده


بی خود نگفته اند که شاعر شنیدنی ست
وقتی تمام حنجره ها بی صدا شده


آیا به نام عشق گدایی نکرده اند؟
آن قلب های بسته که با سکه وا شده


آنجاکه حرف الفبای عاشقی
بازیچه ی کلاس هوس های ما شده


باور نمی کنم که به پا شوق عاشقی است
شاید که کفش های دلم تا به تا شده

 

                                                                  "  ؟  "

 

دسته ها : شعر
پنج شنبه 26 1 1389

 

اول خدا



سال ها پیش ازین به من گفتی


که «مرا هیچ دوست می داری؟»


گونه ام گرم شد ز سرخی ی ِ شرم


شاد و سرمست گفتمت «آری!»


باز دیروز جهد می کردی


که ز عهد قدیم یاد آرم.


سرد و بی اعتنا تو را گفتم


که «دگر دوستت نمی دارم!»


ذره های تنم فغان کردند


که، خدا را! دروغ می گوید


جز تو نامی ز کس نمی آرد


جز تو کامی ز کس نمی جوید.


تا گلویم رسید فریادی


کاین سخن در شمار باور نیست


جز تو، دانند عالمی که مرا


در دل و جان هوای دیگر نیست.


لیک خاموش ماندم و آرام:


ناله ها را شکسته در دل تنگ.


تا تپش های دل نهان ماند،


سینه ی خسته را فشرده به چنگ.


در نگاهم شکفته بود این راز


که «دلم کی ز مهر خالی بود؟»


لیک تا پوشم از تو، دیده ی من


برگلِ رنگ رنگِ قالی بود.


«دوستت دارم و نمی گویم


تا غرورم کَشد به بیماری!


زانکه می دانم این حقیقت را


که دگر دوستم... نمی داری...»

                                    " فروغ فرخزاد "

 

پنج شنبه 26 1 1389

 

اول خدا

 


در آسمان ستاره ای


آمد و بی صدا گذشت


تو آمدی به خاطرم .


دلخوشی آسمان


ستاره هایش


دلخوشی من


تو !

                    " ؟ "

 
دسته ها : دو سه خطی ها
سه شنبه 24 1 1389

 

 

اول خدا

 

...که چشم نیست...که باران...که آسمان...که بهار

...که می شود همه در یک نگاه او ، تکرار

 

...که آخر همه ی خنده هاش ، مهتاب است

...که ماه می شود و شعر و آفتابِ انار

 

...که شعر ؟ های چه گفتید ، حضرت شاعر !

کلام قاصرتان را چه جای جلوه ی یار

 

به چشم هاش قسم ، این که سخت تر شده است

از او سرودن و گفتن برای من هر بار...

 

از این که این همه حتی تجسمش هم نیست

دلش گرفته زمین ، آسمان شده بیمار...

 

شما که می شنوی ، بین ما قضاوت کن

غزل که چیده درون دو خنده ی تبدار ؟

 

قصیده  دیده کسی در کتاب ابرویی ؟

به مثنوی - غزلِ گیسوان شُدید دچار ؟

 

شده که خاطره هایت بهشت باشد و بس ؟

همین که فکر کنی عاشقانه در دیوار...

 

کنار خانه ی او ، شاخه پیچکی باشد

به شوق و شور همین لحظه ، دل همیشه دچار !

 

" دچار یعنی : عاشق ! " دچار باید بود

دچار یعنی : قلبی که می شود سرشار !

 

به قول شاعر شیراز ، خنده ای کن و باز

" کنون که ماه تمامی ، نظر دریغ مدار "

 

تو ماه...ماه شب چهارده ، تو ماه منی

از این غریبه  به قدر قمر ، دریغ مدار

 

پناه می برم از خود به تو که ماه منی

اَعوذُ مِن ظُلماتی به مَظهَرالانوار

                                     " امیر مرزبان "

 

سه شنبه 24 1 1389

 

اول خدا

 

اگر در آیی ، در باز است . و اگر نیایی ، خدای بی نیاز است.

 

                                    " خواجه عبدالله انصاری "

 

دسته ها : نکته
سه شنبه 24 1 1389

 

 

اول خدا

 

آخرین کلمات یک الکتریسین : خوب حالا روشنش کن...

آخرین کلمات یک انسان عصر حجر : فکر می کنی توی این غار چیه؟

آخرین کلمات یک بندباز : نمی دونم چرا چشمام سیاهی می ره...

آخرین کلمات یک بیمار : مطمئنید که این آمپول بی خطره؟

آخرین کلمات یک پزشک : راستش تشخیص اولیه ام صحیح نبود. بیماریتون لاعلاجه...

آخرین کلمات یک پلیس : شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره...

آخرین کلمات یک جلاد : ای بابا، باز تیغه ی گیوتین گیر کرد...

آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون : این نوع مار رو می شناسم، سمی نیست...

آخرین کلمات یک چترباز : پس چترم کو؟

آخرین کلمات یک خبرنگار : بله، سیل داره به طرفمون میاد...

آخرین کلمات یک خلبان : ببینم چرخها باز شدند یا نه؟

آخرین کلمات یک خون آشام : نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع می کنه!

آخرین کلمات یک داور فوتبال : نه خیر آفساید نبود!

آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی...

آخرین کلمات یک دوچرخه سوار : نه خیر تقدم با منه!

آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرنده ام!

آخرین کلمات یک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟...

آخرین کلمات یک غواص : نه این طرفها کوسه وجود نداره...

آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگه هوا دارم...

آخرین کلمات یک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم...

آخرین کلمات یک قهرمان : کمک نمی خوام، همه اش سه نفرند...

آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی : قضیه روشنه، قاتل شما هستید!

آخرین کلمات یک کامپیوتر : هارد دیسک پاک شده است...

آخرین کلمات یک گروگان : من که می دونم تو عرضه ی شلیک کردن نداری...

آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه : این آزمایش کاملاً بی خطره...

آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه...

آخرین کلمات یک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه!

آخرین کلمات یک ملوان: من چه می دونستم که باید شنا بلد باشم؟

آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...

آخرین کلمات یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک : گفتی تا چند بشمرم؟
دسته ها : طنز - ادبیات
دوشنبه 23 1 1389

 

اول خدا

 

تا کی رم آهو ها را در چشمت ببینم و

آه بکشم؟

عشق جرأت می خواهد عزیزم

می روم پلنگی دست و پا کنم

 

" جلیل صفر بیگی "

 

 

دسته ها : دو سه خطی ها
دوشنبه 23 1 1389

 

اول خدا

 

استاد زبان فرانسه در مورد مؤنث یا مذکر بودن اسم ها توضیح می داد که پرسید :

کامپیوتر مؤنث است یا مذکر ؟

 

کلیه دانشجویان دختر جنس رایانه را به دلایل زیر مرد اعلام کردند :

1- وقتی به آن عادت می کنیم گمان می کنیم بدون آن قادر به انجام کاری نیستیم .

2- با اینکه داده‏های زیادی دارند اما نادانند .

3- قرار است مشکلات را حل کنند ، ولی در بیشتر اوقات معضل اصلی خودشانند .

4- همین که پایبند یکی از آنها شدید ، متوجه می شوید که اگر صبر کرده بودید
مورد بهتری نصیبتان می شد .
 کلیه دانشجویان پسر جنس رایانه را به دلایل زیر زن اعلام کردند :

1- به غیر از خالق آنها کسی از منطق درونی آنها سر در نمی آورد .

2- کسی از زبان ارتباطی آنها سر در نمی آورد .

3- کوچکترین اشتباهات را در حافظه دراز مدت خود ذخیره می کنند تا بعدها تلافی کنند .

4- همین که پایبند یکی از آنها شدید باید تمام پولتان را صرف خرید لوازم جانبی آنها بکنید .

 
دسته ها : طنز
يکشنبه 22 1 1389

 

اول خدا

 

هرچه کردم نشوم از تو جدا بدتر شد

از دل ما نرود مهر و وفا ، بدتر شد

 

مثلاً خواستم این بار ، موقر باشم

و به جای تو ، بگویم که: شما بدتر شد

 

این متانت به دل سنگ تو تاثیر نکرد

بلکه برعکس ، فقط رابطه ها بدتر شد

 

آسمان وقت قرار من و تو ابری بود

تازه با رفتن تو ، وضع هوا بدتر شد

 

چاره دارو و دوا نیست که حال بد من

بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد

 

روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت

خواستم پاک کنم عشق تو را بدتر شد !

 

                           " ؟ "

يکشنبه 22 1 1389

 

اول خدا

 

در چشم ترم ، شکوفه ی احساس است

هرچکه ی اشک تکه ای الماس است

بیهوده ملامتم مکن ای زاهد!

من معتقدم که : عشق حق الناس است !

                                                 " راهله معماریان "

 

دسته ها : دو سه خطی ها
يکشنبه 22 1 1389

 

اول خدا

 


تکرا رنام توست تپش های قلب من

باتو نمانده فاصله ای تا رها شدن


دل می کنم به شوق تو از هر چه هست ونیست

تنها اگر اشاره کند چشم تو به من


از آسمان ستاره برایت می آورم

می دوزم از شکوفه برای تو پیرهن


باتو فقط به" لهجه ی گل"حرف می زنم

بانوی قصه های اساطیری و کهن !


عاشق شدن به میمنت چشم های تو

زنده شدن به معجزه ی" دوست داشتن"


زیبای من ! چگونه فراموش می شوی ؟

تکرار نام توست تپش های قلب من.


             
                                                                                           "سید جعفر عزیزی

شنبه 21 1 1389
X