اول خدا
يا ابا صالح لمهدي "عج " ادركني
اول خدا
يا ابا صالح المهدي " عج " ادركني
آقاي من امشب غزل تغيير كرده
شعرم فضاي تازه اي تصوير كرده
شعرم هميشه گفتن «آقابيا» بود
ذكر قنوتم خواندن «آقا بيا» بود
امشب ولي ديدم كه اينجا جاي تو نيست
بين تمام قال ها آواي تو نيست
ديگر ميا اينجا كسي در فكرتان نيست
اصلا نياز هيچ كس صاحب زمان نيست
زنها گرفتار اصول خاله بازي
مردان پي راهي براي پول سازي
در اولويت كسب و كار است و تجارت
حالا اگر فرصت زياد آمد، عبادت
روزي هزار و خورده اي دعوا سرِ پول
اصلا تمام حرص و جوش ما سر پول
اين سينما هم كه طرفدارش زياد است
بيچاره مأمور بليط كارش زياد است
يا "مش ماشالا" يا "وفا" يا "كيفر" و "آل"
اين تازه بحث سينما، منهاي فوتبال
هي اِل كلاسيكو، پلي آف، ليگ برتر
يك جمعه ي حساس و شهرآورد ديگر
كنسرت موسيقي پاپ و رپ، كلاسيك
ميز و موبايل و ماشين و ويلا و پيك نيك
جشن تولد، سيسموني، عقد و عروسي
آهنگ تازه، تيپ نو، موي تيفوسي!
شيطان ملعون لشكري كرده مهيّا
ذهن من و امثال من درگير اينها
حالا تو اصلا جاي من، با اين مشقت
وقت دعاي ندبه مي ماند برايت؟!
ما شيعه ايم اما فقط در ثبت احوال!
ما بي بخاريم و گرفتاريم و بي حال
مارا هواي نفسمان بيچاره كرده
با هر گناهي بينمان افتاده پرده
عيسي نفس! جاني بده اين مرده ها را
لطفي كن و دستي بكش روي دل ما
آقاي من بيدارمان كن اين چه حاليست؟
ولله در افكارمان جاي تو خالي است!
مرديم از بس حرص و جوش پول خورديم!
از تو جدا مانديم و آخر گول خورديم
آقا ببخشم جان تو! جان عمويت!
شرمنده از روي توام، قربان رويت
پايان شعرم را عوض كردم دوباره
از شعرهاي قبلي ام خواندم دوباره
«دق كردم از بس گريه كردم كي ميايي؟»
امّيد وارم جمعه ي ديگر بيايي!
" داود رحيمي "
یا قاضی الحاجات
یا ابا صالح " عج "
به آفتاب بگو کی ظهور خواهی کرد
تمام چشم مرا غرق نور خواهی کرد
دوباره برگ درختان به شوق می آیند
چو بشنوند غریبه! ظهور خواهی کرد
تو همچو بوی محبت زپشت پنجره ها
درون ذهن شقایق خطور خواهی کرد
نگاه شوق وامیدم به آن دم صبحی است
که خاک را به قدومت چو طور خواهی کرد
تمام روز و شبم مثل همدگر شده اند
توکی زکوچه ی هستی عبور خواهی کرد؟
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم
یارب العالمین
یا اباصالح " عج "
یکروز به آخر جهان مانده بیا
دل ، یخ زده روی دستمان مانده بیا
دنیا همه گور عاشقان است ، ولی
یک قبر هنوز بی نشان مانده بیا
الهم عجل لولیک الفرج
یا ذالجلال و الاکرام
یااباصالح "عج "
مجنون حریف غصه لیلا نمیشود
زخم فراق بی تومداوانمیشود
فالی زدم به حضرت حافظ بازگفت
بخت همیشه بسته ما وانمیشود
آب از سرم گذشت دراین موج بیکسی
ساحل حریف طعنه دریا نمیشود
دلخوش به هیئتم که شنیدم حضور تو
جز در هوای روضه سقا نمیشود
جان دو دست حضرت عباس جان مشک
آقا بیا که بخت دلم پا نمیشود
" ؟ "
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم
یا ارحم الراحمین
یا اباصالح"عج"
چیزی نمانده تا بشکافد دوباره ماه
چیزی نمانده خشک شودچشم هر چه چاه
مردی بیاید از دل دیوار کعبه ای
مردی سوار اسب سپیدی که ذوالجناح...
تکرار یک قیامت سرخ دوباره ای
خون خواهی سری که بریدند بی گناه
صبری نمانده در دل بی تاب آسمان
بانوی آب و آیینه ، باز از خدا بخواه
چیزی نمانده تا برسد یک سوار سبز
تنها فقط اجازه ی او مانده ، یک نگاه
"نگار السادات حسینی"
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم
یا غیاث المستغیثین
حضرت مهدی (عج):
اگر شیعیان ما در راه انجام پیمانی که بر عهده دارند
همدل میشدند،ملاقات ما با آنها به تاخیر نمیافتاد
و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان میشد.
دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان
نسبت به ما.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم
اول خدا
تقویم را ورق می زنم
در تمام فصل ها
در تمام ماه ها
در تمام روزها
تنها...
نام توست که تکرار می شود.
"مصطفی صابری "
اللهم عجل لولیک الفرج
اول خدا
خانم اکبری گفته:اگه تو بیای همه جا آباد میشه .همه ی بدیها می میرن
اونوقت آدم خوبا می شن رئیس همه ی شهر . همه آدمها پولدار میشن.
همه جا قشنگ میشه . تازه گفته تو اونقدر خوبی که هر چی دوست
دارم می تونم صدات کنم . می خوام بهت بگم: "آقا مهدی خوب"
آقا مهدی خوب!
امشب بابام که اومد خونه ابروهاش تو هم بود . حتی نمره ی امتحان
ریاضی رو که بیست شده بودم بهش نشون دادم اما نخندید.مامانم زود
جا روانداخت و گفت بخوابین .داداشم و اکرم خوابیدن ولی من یواشکی
از زیر لحاف گوش کردم . بابام گفت : قاسم آقای صاحبخونه گفته :
اگه کرایه ی این ماه رو بهش ندیم رو هم میشه سه ماه . اونوقت باید
خونه رو تخلیه کنیم . من نفهمیدم تخلیه یعنی چی ! فردا از نسرین
خانوم دختر قاسم آقا می پرسم .
آقا مهدی خوب!
امروز خیلی گریه کردم . آخه خانوم معلم امتحان نقاشیم رو 18 داد .
بعد هم بلند به همه بچه ها گفت : کی تا حالا خورشید سبز رنگ دیده؟
بچه ها همه خندیدن . ولی من فقط سه تا مداد رنگی داشتم . قرمز، آبی
و سبز.
آقا مهدی خوب!
اصغر آقای معمار و شاگردش بعد ازیک هفته بابام رو آوردن خونه .
فرخنده می گفت مامانش گفته : بابای من دیگه نمی تونه بره سر کار .
به مامانم گفتم : بابا چش شده ؟ صورتش رو از من برگردوند و گفت:
نصف تنش لمس شده .
آقا مهدی خوب تو میدونی لمس چیه ؟
آقا مهدی خوب!
امروز دیر از خواب بیدار شدم .زودی لباس پوشیدم که برم مدرسه .
به مامانم گفتم : چرا منو زود بیدار نکردی ؟ حالا خانم مدیر دعوام
می کنه . مامانم گفته دیگه نمی خوام بری مدرسه .مدرسه خرج داره .
منم به حرفش گوش نکردم . دویدم طرف در حیاط . مامان هم دوید
دنبالم و منو عقب کشید .در حیاط رو بست . بهم گفت اگه نری مدرسه
برات آب نبات می خرم از اونا که نسرین داره . منم داد زدم :
من آب نبات نمی خوام ولم کن می خوام برم مدرســــه . مامان هم
دادکشید : نمی شـــــــــه . اونوقت نشست و گریه کرد و هی گفت :
پـــــــــــــول نداریم نباید بری .منم دلم سوخت و گریه ام گرفت
اشکاشو پاک کردم بهش گفتم : باشه نمی رم مدرسه غصه نخور.
خانم اکبری گفته : آقا مهدی خوب که بیاد پولدار می شیم . اونوقت هم
می تونم برم مدرسه هم آب نبات بخورم .
آقا مهدی خوب!
امروز صبح اکرم رو بغل کردم و نشستم در خونه . آخه همش گریه
می کرد . مامانم رفته بود رختای فرنوش خانم اینا رو بشوره .
نسرین از مدرسه اومد و بهم خندید و شکلک درآورد .بعد هم بهم گفت:
شماها پول ندارید واسه همین نمیای مدرسه . منم بهش گفتم :آقا مهدی
خوب که اومد پولدار می شیم .اونوقت می گم آقا مهدی خوب دعوات
کنه.اما آقا مهدی خوب ! نسرین رو خیلی دعوا نکن گناه داره .
آقا مهدی خوب!
شبا که همه می خوابن و فقط مامانم داره خیاطی می کنه . یواشکی از
زیر لحاف بهش نگاه می کنم . بیشتر وقتا چشماش خیسه . بعد که
می رم و به گردنش آویزون می شم و می پرسم چرا گریه می کنی ؟
زود دست می کشه رو چشماش و می گه : گریه نمی کنم پیاز پاک
می کردم چشمام اشک اومد . بعد که می پرسم پیاز کو؟ می گه :
بردم گذاشتم تو آشپزخونه برای نهار فردا . ولی من می دونم که راست
نمی گه آخه چند بار یواشکی رفتم تو آشپزخونه ولی پیاز ندیدم .
آقا مهدی خوب!
خانم اکبری اومد خونمون می خواست با مامانم حرف بزنه . منم تا
دیدمش بغلش کردم . مامانم رفته بود خیاطی ها رو بده به عباس آقای
خرازی .خانم اکبری هم تو کوچه کنار من نشست تا مامان بیاد من
خانم اکبری رو خیلی دوست دارم .آخه اون بهم گفت می تونم با تو
دوست بشم .خانم اکبری که می خواست از مامانم خدا حافظی کنه
چشماش خیس بود . یعنی مامانم پیاز پاک کرده بود؟!
آقا مهدی خوب!
نامه ام دستت رسیده یا نه ؟ قاسم آقای صاحبخونه با دو سه تا آقا پلیسه
اومدن دارن وسایلمون رو می ریزن توی کوچه .
مامانم داره گریه می کنه. اکرم هم مدام ونگ می زنه .بابام هم با همون
حالش لمیده کنار دیوار و سرشو انداخته پایین. اخماش خیلی تو همه .
آقا مهدی خوب!
پاهام خیلی درد می کنه آخه از صبح هی از خونه می دوم تا سر کوچه
که ببینم تو اومدی یا نه . یه بار هم خوردم زمین و زانوم کبود شد و
خون اومد اما گریه نکردم . نسرین برام شکلک درآورد . من هم بهش
گفتم : آقا مهدی خوب که اومد نشونت می دم . اون هم بهم گفت:
آقا مهدی خوب که خونه ی شما نمیاد شما که خونه ندارین !!!
آقا مهدی خوب!
اگه بیای جلوی قاسم آقا رو می گیری که دفتر مشقم رو پاره نکنه ؟
من فقط همین یه دفتر مشق رو داشتم . مامانم دیگه پول نداره برام دفتر
مشق بخره.
آقا مهدی خوب!
سه روزه غذا نخوردم . مامانم گفته فردا برام نون و انگور می خره .
دیروز هم همین رو گفت . ولی من بهش گفتم نون و انگور نمی خوام
برام دفتر مشق بخر. آخه این آخرین کاغذ دفتر مشقمه . اگه مامانم برام
دفتر مشق نخره اونوقت چطوری برات نامه بنویسم ؟
آقا مهدی خوب!
اگه تو بیای ما رو پیدا می کنی؟ اگه کاغذ نداشته باشم که برات نامه
بنویسم ما رو گم نمیکنی؟ آخه ما دیگه خونه نداریم ...
" وبلاگ دست نوشته هایی از سنگ "
اول خدا
زمونه بدی شده همه به هم دروغ می گیم
کسی دلش با کسی نیست ،حرفای بد رو خوب می گیم
غمها تو دل فراوونه ،عاشقی خیلی ارزونه
اون کسی بهتر از همه اس ؛که مهربونی ندونه
از دیدن چشمای خیس، هرگز دلی شکسته نیست
دیگه کلیدی برای، همه درای بسته نیست
زندگی تکراری شده ،فرصت اجباری شده
زنده بودن برای ما، کابوس بیداری شده
همه چه ساده می گذریم ،از غربت شقایقها
تنها رفیقمون شده، بهانه و گلایه ها
ظلم و ستم دنیا مونو ،داره به آتیش می کشه
داره نفاق و کینه رو، رو بوم دنیا می کشه
بایدبیاداونی که ما،هزارساله منتظریم
بیاد و غوغا بکنه، ببینه که در به دریم
تو قحطی نفس بیاد، واسه ما هم نفس بشه
باید کلیدی برای ،شکستن قفس بشه
کاشکی که زودتر برسه، از جاده های بی سوار
بهار و با خود بیاره ،توی خزون انتظار
(عاطفه صابر نیا)