اول خدا
دل کندن از تو راحت نیست
وقتی نگاهم داشته ای با چشم هایت؛
مثل حکایت یک قطار و یک مُرتاض!
" رضا کاظمی "
اول خدا
قلب تو کبوتر است
بال هایت از نسیم
قلب من سیاه و سخت
قلب ِ من شبیه ...
بگذریم !
دور قلب من کشیده اند
یک ردیف ِ سیم خاردار
پس تو احتیاط کن
جلو نیا ، برو کنار
توی این جهان ِ گُنده ، هیچ کس
با دلم رفیق نیست
فکر می کنی
چاره ی دلی که جوجه تیغی است ،
چیست ؟!
مثل یک گلوله جمع می شود
جوجه تیغی ِ دلم
نیش می زند به روح ِ نازکم
تیغ های تیز ِ مشکلم
راستی تو جوجه تیغی ِ دل ِ مرا
توی قلب خود راه می دهی ؟
او گرسنه است و گمشده
تو به او پناه می دهی ؟
باورت نمی شود ولی
جوجه تیغی دلم
زود رام می شود
تو فقط سلام کن
تیغ های تند و تیز او
با سلام تو
تمام می شود ...
" عرفان نظر آهاری "
اول خدا
کسانی که عهد خدا و سوگند های خود را به بهایی اندک می فروشند،
در آخرت نصیبی ندارند و خدا در روز قیامت ، نه با آنان سخن
می گوید، نه به آنان نگاه می کند و نه آنان را پاکیزه می سازد و
عذابی دردناک خواهند داشت.
" آل عمران / 77"
بعضی از آیه ها حسابی مرا به فکر فرو می برد.مثلاً آیه هایی که
در آن صحبت از داد و ستد و خرید و فروش است ، خریدو فروش
چیزهایی که ظاهراً خریدنی و فروختنی نیستند ، مثل: جان و مال ،
مثل : سوگند ، مثل : آیات خدا و هدایت و گمراهی .
مثلاً خدایا !
تو می گویی : جان و مال مومنان را می خری و در عوض به آن ها
بهشت را می دهی.
احساس می کنم همه ی زندگی ما یک جور معامله است و همه ی
آدم ها ، بدون این که حواسشان باشد ، در حال تجارتند.
شاید آدم های خوشبخت -بهشتی ها -همان هایی هستند که چیزهای
قیمتی را ارزان نمی فروشند و آدم های بدبخت ، چیزهای با ارزش
را مفت و مجانی از دست می دهند.
بعضی ها خانه و زمین را می فروشند ، بعضی ها هم روح و قلب
می فروشند و بعضی ها هم آبرو و انسانیت !
همیشه هم موقع خرید و فروش شیطان از راه می رسد ، چون
دلال سابقه داری است . می آید تا همه چیز آدم ها را به ارزان ترین
قیمت از آن ها بخرد . او همیشه سر آدم ها کلاه می گذارد.
اما آن هایی که با تو دوستند . هیچ وقت گولش را نمی خورند .
آن ها فقط با تو معامله می کنند ، چون تو بهترین خریداری !
معامله با تو یک سود درست و حسابی است.این حرفی است که
خودت یادم داده ای.
حقیقتش خدا ، من چیز قابل داری ندارم . فقط یک دل شکسته ی به درد
نخور دارم . آن را هم می دهم به تو . فقط فراموش نکن :
قلب فروخته شده ، پس گرفته نمی شود !
" عرفان نظر آهاری "
اول خدا
غرور خیره ماند بر دریچه های روبه رو
و جاده های بی سوار و بی غبار و های و هو !
مرا به آسمان ببر، ببر به اوج بی کسی
که بگذرم ز بودنم به حرمت نگاه او
ستاره ای نمانده در شب سیاه و تلخ من
به آفتاب اگر رسیدی از طلوع من بگو
بگو که من هنوز هم به یاد صبح زنده ام
نفس نفس کنار شب دویده ام به جستجو
شکست ،پشت طاقتم دروغ صادقانه ای ست
نگاه کن به چشم من که دارد از تو رنگ و بو
همیشه آرزوی من تو بوده ای هنوز هم
تو برگ و بار می دهی به ریشه های آرزو
نشسته خیره مانده ام در امتداد مبهمی
و سایه ای رسیده تا دریچه های روبه رو
" ناصر فیض "
اول خدا
باید نگاهی
به سیم کشی قلبم بیندازم!
تازگی ها ،
زیاد با مغزم اتصالی می کند!!!
"میلاد تهرانی"
اول خدا
نمی شود دوستت نداشت
لجم هم که بگیرد از دستت
نهایتش این است که :
دفتر چه ی خاطراتم
پر از فحش های عاشقانه می شود…
" مهدیه لطیفی "
اول خدا
با یک عالمه فاصله از خودم
انتظار دارم به تو برسم !
از اول هم آرزوهایم محال بودند ...
" مهدیه لطیفی "
اول خدا
سوگند به نفس و آن که نیکویش آفرید ، سپس بدی ها و پر هیزگاریهایش را به او
الهام کرد.
هر کس در پاکی آن کوشید ، رستگار شد و هر کس که آلوده اش کرد ، نا امید شد.
" شمس /7-10"
خدایا !
راستش را بگو : آیا تو آدم های بد را بد خلق کرده ای و آدم های خوب را خوب ؟!
بعضی ها می گویند سرنوشت هر کسی را روی پیشانی اش نوشته اند.
اگر این طور باشد ، هیچ کس ، هیچ کاری انجام نمی دهد ، مگر این که به سرنوشتش عمل می کند . اگرکسی گناهی کند ، تقصیر او نیست تقصیر توست
که او را گناهکار خلق کرده ای و اگر کسی خوب است و نیکوکار،کار مهمی نکرده ،
چون تو او را نیکو کار آفریده ای ولی من مطمئنم این طورنیست !
چون اگر این طور باشد همه ی حساب و کتاب ها بهم می ریزد.
دنیا جای مسخره ای می شود و ما هیچ کاره می شویم.
اگر این طور باشد ، امتحان و پیامبر و راهنمایی ، پاداش و مجازات و بهشت و جهنم
همه و همه بی معنی می شود .
ولی ما آدمیم و قرار است انتخاب کنیم و فرقمان با همه ی موجودات سر همین ،
است . انتخاب های ماست که مهم است . انتخاب های ماست که آدم ها را
از هم جدا می کند.
تو خوبی و بدی را کنار دست مان گذاشته ای تا ببینی ما کدام را برمی داریم
عقل هم به ما داده ای و قلبی که راه را نشانمان بدهد . پیامبر ها را هم
فرستاده ای تا کمکمان کنند و ما مسیری را که به تو می رسد ، بهتر تشخیص
بدهیم . حالا اگر باز هم اشتباه کنیم ، راه غلطی برویم و گم بشویم ،دیگر
تقصیر خودمان است .
من که فکر می کنم هر کس سرنوشتش را خودش می نویسد .
خدایا !
تو چه می گویی ؟ تو هم با من موافقی ؟
" عرفان نظر آهاری "
اول خدا
مضراب کن آن مژه ها را من خودم سنتور
یا نه ! برایم دار شو ، من می شوم منصور
لب تر کنی ، شعری برایت می نویسم من
شعری شبیه چشم های تو ، شبیه نور
گفتی : که منظور تو از این شعر گفتن چیست ؟
گفتم : جواب این سئوالت می شود " منظور "
دل امر فرموده است تا من عاشقت گردم
دیگر نگو نه ! چون که من " مأمورم و معذور".
" مهرشاد شیخ محمدی "
اول خدا
ماه اگرکه نیستی
شب مرا
ستاره باش !
لااقل
به قدر وسع خویش
نور در دلم بپاش !
" بهمن نشاطی "
اول خدا
قالی مادر بزرگ از دار زاییده شد....
و رشته هایش را حلقه ای کرد بر گردن پرنده.
پرنده قالی سالهاست که از دار جدا شده...
نمی دانم اگر بخواهم از موهایت قالی ببافم باید به
دارت بکشم؟!؟!؟!؟!
. . . . . . . .یا . . . . . . .
هان فهمیدم! تو بباف تا من اعدام شوم
" نکیسا زنوری "