اول خدا
اي مادر چار آفتاب ادركني
زهراي سراي بوتراب ادركني
ما دست به دامان توأيم اي بانو
يا فاطمه ي بني كلاب ادركني
****
اين زن كه چهار گل به دامن دارد
دل از غمش احساس شكستن دارد
عباس اگر ماه بني هاشم شد
نور از رخ تابان همين زن دارد
" ؟ "
اول خدا
زهره ی منظومه ی زهرا حسین
کشته ی افتاده به صحرا حسین
دست صبا زلف تورا شانه کرد
بر سر نی خنده ی مستانه کرد
کیست لب خشک ترک خورده ات
چشمه ای از زخم نمک خورده ات
روشنی خلوت شبهای من
بوسه بزن بر تب لبهای من
تازغم غربت تو تب کنم
یاد پریشانی زینب کنم
آه از آن لحظه که بر سینه ات
بوسه نشاندند لب تیرها
آه از آن لحظه که بر پیکرت
زخم کشیدند به شمشیرها
آه از آن لحظه که اصغر شکفت
در هدف چشم کمانگیرها
آه از آن لحظه که سجاد شد
هم نفس ناله ی زنجیرها
قم به حج رفته به حج رفته اند
بی تو در این وادیه کج رفته اند
کعبه تویی کعبه به جز سنگ نیست
آینه ای مثل تو بیرنگ نیست
آینه ی رهگذر صوفیان
سنگ نصیب گذر کوفیان
کوفه دم از مهر و وفا می زند
شام تورا سنگ جفا می زند
کوفه اگر آینه ات را شکست
شام از این واقعه طرفی نبست
کوفه اگر تیغ وتبرزین شود
شام اگر یکسره آذین شود
مرگ اگر اسب مرا زین کند
خون مرا تیغ تو تضمین کند
آتش پردیس نبرد مرا
تیغ اجل نیز نبرد مرا
بی سر و سامان توام یا حسین
دست به دامان توام یا حسین
جان علی سلسله بندم نکن
گردم از خاک بلندم نکن
عاقبت این عشق هلاکم کند
در گذر کوی تو خاکم کند
تربت تو بوی خدا میدهد
بوی حضور شهدا میدهد
ساقی لب تشنه لبی باز کن
سفره ی نان و رطبی باز کن
شمه ای از درد دلت باز گو
نکته ای از نقطه ی آغاز گو
قوم به حج رفته چو باز آمدند
بر سر نعشت به نماز آمدند
قوم به حج رفته تورا کشته اند
پنجه به خوناب تو آغشته اند
سامریان شعبده بازی کنند
نفی رسولان حجازی کنند
مشعر حق عزم منا کرده ای
کعبه ی شش گوشه بنا کرده ای
تیر تنت را به مصاف آمد است
تیر سرت را به طواف آمد است
کیست شفا بخش دل ریش ما
مرهم زخم و غم و تشویش ما
کیست بجز یاد دل روی تو
سجده به محراب دو ابروی تو
بر سر نی زلف رها کرده ای
با جگر شیعه چه ها کرده ای
باز که هنگامه بر انگیختی
بر جگر شیعه نمک ریختی
کو کفنی تا که بپوشم تنت
تا گیرم دامنه ی دامنت
حج تو هر چند که تآخیر داشت
لکن هفتاد و دو تکبیر داشت
آری هفتاد و دو لبیک گو
عزم وضو کرده به خون گلو
اینان هفتاد دو قربانییند
کز اثر باده ی تو فانییند
هم نفسان حج حسینی کنید
پیروی از راه خمینی کنید
حج حسینی سفری سرخ بود
احرامش بال وپری سرخ بود
حج حسینی سفر کربلاست
نیت آن قربت رنج و بلاست
" محمدرضاآغاسی "
اول خدا
فقدان رسولان، پشت اهالی ایمان را می شکند و عشق
را داغدار می کند؛ رحلت رسول اعظم اسلام تسلیت باد!
***
به گلها بگویید به اشک ژاله، رخ بشویند و بلبلان را به
نوحه خوانی بخوانید که پیامبر باران، امشب دیگر نمی خندد.
***
رحلت پیامبر اعظم، معراج وصال اوست با حضرت دوست.
رحلت جانسوزش را به عاشقان رسالتش تسلیت می گوییم.
***
یا رسول اللّه! امروز ماتم سرای دل را به نام تو، سیه پوش
کرده ایم و نام مبارک تو را با درود و تحیّت بر زبان جاری می سازیم.
***
اى خاتم مهربانى و عشق! سلام بر تو که گام هاى مهتابى ات
شب هاى جهل بشر را به جاده هاى راستى کشاند!
***
یا رسول الله! مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد،
اما با تکرار صلوات بر تو، نور حضورت را در قلب خود احساس مى کنیم.
***یا رسول الله! با غروب آفتاب تو، کعبه تا قیامت سیه پوش
گشته و زمزم، اشک عزا به رخسار مکه مى ریزد.
***
ای کریم آل طه ! باور کن آسمان، تاب تنهایی نمی آورد و
کمرش زیر داغت، خم خواهد شد.
***
ای کریم آل طه ! وقتی تو رفتی، چشمان آسمان سیاهی
رفت و اشک از نگاه ستاره غلتید.
***
ای کریم آل طه ! بوی غربت حنجره ات، جهانی را غریبانه
به گریه می اندازد.
***
ای کریم آل طه ! باور کنم، تشییع غریبانه پیکرت را در
هجوم بی امان نفرت و کینه؟
***
اى کریم اهل بیت علیهم السلام!قلب اندوهگینمان در عزایت ، دیدار و شفاعتت را در قیامت
مى طلبد تا طعم بخشندگى تو را دریابیم.
***
مصیبت برای شکیبا یکی است و برای بی تابی کننده دوتاست.
امام حسن علیه السلام
چیزی نیست که چشمانت آن را بنگرد، مگر آن که در آن
پند و اندرزی است.
امام حسن علیه السلام
امام حسن علیه السلام
***
شهادت دومین نور ولایت، صاحب کرامت و شفیع قیامت،
امام حسن مجتبى علیه السلام ، را تسلیت مى گوییم.
اول خدا
آسمان در شرف صاعقه ای خونین بود
نفس باد پر از حنجره ی یاسین بود
چه بلایی به سر آینه ها می آمد!
که چهل روز و چهل شب ، دلشان پر چین بود
غم این طایفه را هیچکسی درک نکرد
غم این طایفه ، بر دوش فلک سنگین بود
عصب ترد گیاهان به جنون می پیوست
بر لب دشت فقط زمزمه ی آمین بود
تن خورشید به پابوس محرم می رفت
روز ، هرچند به پایان خودش بد بین بود
آب ، زیر علم مشک ، ترک برمی داشت
همه ی فلسفه ی عشق و وفا در این بود
نای نی ، تلخ ترین مرثیه رامی نوشید
گرچه درکام حسین بن علی"ع" شیرین بود
"ساراجلوداریان"
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ع
فریاد حسین را شنیدیم همه
از کوفه به سوی او دویدیم همه
رفتیم به کربلا ولی برگشتیم
از شمر امان نامه خریدیم همه
***
آن روح زلال و صیقلی زینب بود
آیینه ی غیرت علی زینب بود
هر چند امام و مقتدا بود حسین
پیغمبر کربلا ولی زینب بود
***
هم یاور و خواهر برادر هایش
هم بود برادر برادر هایش
یک عمر برای پدرش مادر بود
حالا شده مادر برادرهایش
***
ان روز حسین یک صدا زینب بود
آیینه ی غیرت خدا زینب بود
زینب زینب زینب زینب زینب
آن روز تمام کربلا زینب بود
***
دستان بریده نعش بی سر دجله
تنها و غریب و بی برادر دجله
یک سوی حسین و سوی دیگر عباس
یک چشم فرات و چشم دیگر دجله
***
هر چند کلاس درس او یک واحه است
راهی که به آنجا نرسد بی راهه است
پیران همه طفل مکتب او هستند
این پیر طریقتی که خود شش ماهه است
***
افتاد تب هلاک توی سرتان
یک آتش سهمناک توی سرتان
لب های رقیه از عطش خشک شده
ای این همه آب!خاک توی سرتان
***
ابر و مه و خورشید و فلک گریان است
دریا به خروش آمده و طوفان است
با سوز و گداز نوحه می خواند با د
زنجیر زن دسته ی ما باران است
***
در سوگ تو سنگ می زند بر سینه
گل با دل تنگ می زند بر سینه
با سوز و گداز نوحه می خواند باد
باران چه قشنگ می زند بر سینه
***
بنویس که با شتاب باید برسد
فورا ببرش جواب باید برسد
لبهای رقیه از عطش خشک شده
این نامه به دست آب باید برسد
***
"والصبح" قسم به شام جان کاه تو بود
"والیل "قسم به روز آگاه تو بود
هفتاد و دو تکه شد تن آینه ات
"والشمس" قسم به صورت ماه تو بود
***
مردانه به قلب آن همه تیر زدی
با زخم چه طعنه ها به شمشیر زدی
بر هر چه که هست در نماز آخر
یک مرتبه هفتاد و دو تکبیر زدی
***
چرخید خداوند به دور سر تو
زد بوسه به پاره پاره ی پیکر تو
والله که کشتی نجات همه است
گهواره ی کوچک علی اصغر تو
"جلیل صفربیگی"
دوستان خوبم سلام
شهادت مظلومانه ی امام سجاد "ع" برهمه ی شما عزیزان تسلیت باد.
به نام خدا
به ساحت مقدس امام سجاد "ع"
در دل تاریک شب ها ، باز می پیچد دعایت
می تراود ذکر حق ، از سینه ی درد آشنایت
هیچ نوری نیست ، نوری نیست...اما تا می آیی
ناگهان خورشید ، سر بر می کشد از جای پایت
نقطه ی عطف تمام عابدان ، معنا گرفته
در قنوت دست هایت ، در شکوه ربنایت
کربلا یعنی : همان جایی که بیمارش تو باشی
می رسد از خیمه ها و از نیستان ها ، نوایت
خلق در خواب خوشند و زاهدان غرق تظاهر!
کی خبر دارد کسی از سجده های بی ریایت ؟
می شود آیا دوباره گل کند در این زمانه
پا به پای زینب کبری ، طنین خطبه هایت ؟
من فرزدق نیستم ، اما دلم می خواست آقا
شعرهایم را فقط یک بار می خواندم برایت
تا تو را دارم ، چه غم دارم عزیز آسمانی !
ای خوشا بی بال و بی پر ، پرکشیدن در هوایت
"سارا جلوداریان "
شهادت امام زین العابدین "ع" را به همه ی شما خوبان تسلیت می گم.
به نام خدا
تو که هستی ، که فلک سجده زده در قدمت !
دم گرفتند ملائک ، همه از بازدمت
تو که هستی که خودت حضرت ماهی ، اما
قد برافراشته خورشید ، کنار علمت
توکه هستی که خودت تشنه ترینی اما
رودها ، پر شده از فلسفه ی بیش و کمت
می رسد عطر ولی ، از نفحات کرمت
می دمد نور نبی ، از نسب محترمت
ای سر آغاز ! محال است به پایان برسی !
جلوه کرده است خدا در ازل بی عدمت
همه ی آینه ها ، محو تماشای تواند
آسمان ، چند برابر شده در جام جمت
شاعری ، کار من و طبع پریشانم نیست
باید امروز ، گدایی کنم از محتشمت
من که باشم که بلندای تو را شرح دهم !
نقش بر عرش زده ، کنگره های قلمت
هیچکس مثل تو در عشق وفادار نبود
من فدای تو و هفتاد و دوتن هم قسمت
از همن لحظه که از زین به زمین افتادی
کمر آل عبا، خم شده از بار غمت
تو همان یوسف بی دست به خون غلتانی
من همان برده ی پستم که به جان می خرمت
یا ابوالفضل "ع" ! تو حلال مصائب هستی
نظری کن که بگردیم به گرد حرمت
" سارا جلوداریان "
به نام خدا
به ساحت مقدس حضرت عباس " ع"
که شنیده است که دریا ، لب دریا رفته است ؟
یا که دیده است که خورشید به صحرا رفته است ؟
که شنیده است که محراب شود یک نیزه
و سر ماه از آن یکسره بالا رفته ؟!
کفر آب است که در آمده در شکل بخار
از ثری پر زده تا اوج ثریا رفته
کوه : لبریز گدازه است ز گرمایش خشم
صاعقه : خنجر بیرون شده ی جا رفته
کربلا سفره ی جود و کرم توحید است
خوان وحدت ، که سر نیزه به یغما رفته
جمعیت دل نگران است که مردی پی آب
سوی یک دشت خطر یکه و تنها رفته
بی که حرفی بزند سر زده ازآینه گی
بی که حرفی بزند غرق تماشا رفته
آه ، این ساده ترین مرد در آن لحظه ی سبز
با چه انگیزه ای این گونه معما رفته ؟!
سرو بی شاخه سهی تر به نظر می آید
ماه بی دست در این مرحله رعنا رفته
" مهدیه امینی "
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین "ع"
می خواهمت به جای نفس ، جای هر چه هست
هفت آسمان به زیر پرت ، ای بدون دست !
هستت چقدر جاذبه دارد که عالمی
هر چیز را که خواست ، به نامت دخیل بست
دست خدا هر آن چه هنر در بساط داشت
در طرح و رنگ قامت تو خرج کرده است
تا چشم توست ساقی طوفانی جنون
دیگر چه انتظار از این قوم می پرست
ای پلک تو تلاطم بی انتهای آب...
ای وای...گفتم آب و از این واژه دل شکست
آقا ببخش خاطره ای تلخ زنده شد
بس می کنم که شعر من این جا به غم نشست.
" علیرضا لک "