به نام خدا
من ندانم که کی ام ؟!
من فقط می دانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگی ام !
" حمید مصدق "
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین "ع"
از عشق بپرسید که با یار، چه کردند !
با آن قد وبالای سپیدار چه کردند
از هرزه علف های فراموش بپرسید
با خاطره ی آن گل بی خار چه کردند
از چاه بپرسید ، همان چاه مقدس !
با ماه ، همان ماه شب تار چه کردند
ای کاش که از حنجره ی باد بپرسید
با قاصدک سوخته ، اشرار چه کردند
اصلا بگذارید خود آب بگوید :
با چشم و دل و دست علمدار چه کردند
اصلا بگذارید که خورشید بگوید :
خورشید بگو : با سر سردار چه کردند
نی زارگواه است که با خوب ترین ها
این قوم خطا رفته ی تاتار چه کردند
بیعت شکنان نقشه کشیدند و دوباره
با ذریه ی حیدر کرار چه کردند
ای قامت افراشته در سجده ی بسیار !
لب های عطش با تب بسیار چه کردند
نیلوفر پژمرده ی شب های خرابه !
با بغض تو ای ابر سبک بار چه کردند
در ماتم شمع و گل و پروانه و بلبل
ای اشک ! به یاد آر ، به یاد آر چه کردند
لب واکن و حرفی بزن ای سنگ صبورم !
با یاس ، میان در و دیوار چه کردند
در طاقت من نیست که دیگر بنویسم
با قافله و قافله سالار چه کردند...
"سارا جلو داریان "
به نام خدا
از " کمال الملک "نقل کرده اند :
در ایام جوانی هر وقت خود و کسانم مریض می شدیم به دکتر مسیح ،
معروف به سید مراجعه می کردیم.
اتفاقا موقعی که آن دکتر به کاشان مسافرت کرده و در تهران نبود، یکی
از فرزندان سخت مریض شد و خانواده ی ما جز دکتر مسیح به طبیب
دیگری معتقد نبودند و به طبیب دیگری مراجعه نمی کردند.
مردد بودم چه کنم و به چه کسی رجوع نمایم ؟ چون حال مریض سخت
و هر آن شدیدتر می شد.
ناچار به طبیب دیگری که در همسایگی بود مراجعه کردیم،
غروب همان روز به دیوان حافظی که غالبا در ساعات بیکاری مطالعه
می کردم ، رجوع کردم و تفال زدم که :
آیا حالا که دکتر مسیح در تهران نیست ، این دکتر جدید موفق به معالجه
ی بیمارخواهد شد یا نه ؟ این ابیات آمد :
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کاو به تائید نظر حل معما می کرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند ، آنچه مسیحا می کرد !
" آسمان و ریسمان "
به نام خدا
حسین "ع" بیش از آب تشنه ی لبیک بود
افسوس که !
به جای افکارش ، زخم های تنش را نشانمان دادند
و تشنگی را بزرگترین دردش نامیدند.
"دکتر شریعتی"
یا ذالجلال والاکرام
دوست خوبم سلام
امروز امید دل آگاه تویی تو
در چرخ شرف مهر تویی ، ماه تویی تو
هستی ز بقای توست باقی مهدی "عج"
در روی زمین بقیه الله ، تویی تو
یا ابا صالح المهدی "عج"
فروغ بخش شب انتظار آمدنی است
رفیق آمدنی ، غم گسار آمدنی است
به خاک کوچه ی دیدار آب می پاشند
بخوان ترانه ، بزن تار ، یار آمدنی است
ببین چگونه قناری به وجد آمده است
مترس از شب یلدا ، بهار آمدنی است
صدای شیهه ی رخش ظهور می آید
خبر دهید به یاران ، سوار آمدنی است
بس است هر چه پلنگان به ماه خیره شدند
یگانه فاتح این کوهسار آمدنی است
" مرتضی امیری "
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین " ع"
عطری که از حوالی پرچم رسیده است
ما را به سمت مجلس آقا کشیده است
از صحن این حسینیه تا صحن کربلا
صد کوچه وا کنید ، محرم رسیده است
دست ازل دو چشم مرا وقف گریه کرد
اصلا مرا برای همین آفریده است
آقا ببین برای عزای تو ، مادرم
پیراهن سیاه برایم خریده است
نورش نمی دهند و بهشتش نمی برند
چشمی که روضه های شما را ندیده است
هر چند صد پیاله تو را گریه کرده اند
اما هزار قطره اشک نچیده است
"علی اکبر لطیفیان"
به نام خدا
کریما !
گرفتار آن دردم که تو دوای آنی
بنده ی آن ثنایم که تو سزای آنی
من در تو چه دانم ، تو دانی!
تو آنی که خود گفتی و چنان که خود گفتی آنی .
الهی !
آمدم با دو دست تهی
بسوختم بر امید روز بهی
چه بود اگر از فضل خود براین خسته دلم مرهم نهی ؟!
به نام خدا
هنوز هم نمی دانم
آیا هرسال که می گذرد
یک سال به عمرم اضافه می شود
یا...از آن کم ؟!
به نام خدا
برو ! پناه دل بی پناه من نشدی
دروغ بود ، اسیر نگاه من نشدی
به یک نگاه صمیمانه عاشق تو شدم
ولی تو مرتکب اشتباه من نشدی
ویک سئوال ، ببین ! سر به زیر سر به هوا
چرا عزیز دل سر به راه من نشدی ؟
قرار شد سبب ایستادنم باشی
چنین نشد ، نشدی...تکیه گاه من نشدی
به هم زدی تو تمام معادلات مرا
شریک درد دل بی گناه من نشدی
برو غروب کن ای آفتاب بیهوده
که چلچراغ شبان سیاه من نشدی.
"سینا حسینعلی زاده "
به نام خدا
الله است و جز او خدایی نیست .زنده و پاینده است .
نه چرت او را فرامی گیرد نه خواب. بقره / 255
همه خسته می شوند ، همه می خوابند ، حتی پرنده ها و درخت ها.
ما آدم ها هر کاری هم بکنیم آدمیم . خوابمان می گیرد ، باید بخوابیم.
گرسنه مان می شود ، آب می خواهیم و هزار هزارتا چیز دیگر.
فقط تویی که هیچوقت ، هیچ چیز نمی خواهی.فقط تویی که به هیچ چیز
احتیاج نداری .نه خسته می شوی ، نه می خوابی .شب ها که همه
می خوابند ، مطمئنم که تو بیداری و مواظب دنیایی . چشم هایم را که
می بندم ، دلم شور نمی زند . خاطرم جمع است. می دانم که هستی.
بالای سرهمه چیز وهمه جا.خیالم راحت است، چون همه چیز روبه راه
است ، چون تو روبه راهش می کنی . برای این که تو خدایی ، یک
خدای بزرگ و بی نیاز.فکرش را بکن . اگر خدا هم می خوابید ،
اگر خدا هم مجبور بود یک وقت هایی چشمش را ببندد ، اگر خدا هم
خسته می شد و لازم بود استراحت کندآن وقت چی می شد ، چه بلایی
سر این دنیا و ما می آمد ؟
تا حالا هیچوقت شده که نصف شب ، وقتی همه خوابیده اند، حتی
مورچه ها و گنجشک ها ، تو یکی بلند شوی و با خدا درد و دل کنی ؟
"عرفان نظر آهاری "
به نام خدا
ای روی تو دلنواز! بر نیزه شدی ؟!
هان ای سر سرفراز بر نیزه شدی !
تاریخ ببین چه تلخ تکرار شده است
قرآن منی و باز بر نیزه شدی !
***
با اشک دو دیده ی تو را می بوسم
من زخم چکیده ی تو را می بوسم
جانم به لب است ، دل بریدم از جان
لب های بریده ی تو را می بوسم