س:سینه ی پر حسرتی دارم که از اندوه او
تا به نزدیک لب آرم ، خنده را شیون شود!
"نظیری نیشابوری"
ش:شنیدمت که نظر می کنی به حال ضعیفان
تبم گرفت ودلم خوش به انتظار عیادت
"سعدی"
ص:صبح محشر سر زد وبخت امیدی سر نزد
درچه ساعت یارب این یوسف به چاه افتاده است؟
"صائب"
ض:ضعف شد قوت کارم که کسی پی نبرد
کاین منم یا که غباری ز پی محمل تو ؟!
"یغمای جندقی"
ط:طبیب عشق مسیحا دم است ومشفق، لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟
"حافظ"
ظ:ظلم رها کن به وفا در گریز
خلق رها کن به خدا در گریز
"نظامی"
ع:عشق آمد وصبر از دل دیوانه برون رفت
صد شکر که بیگانه از این خانه برون رفت
"ضمیری"
غ:غم از هر جا که در ماند فتد در جستجوی من
بلا هر گه که سر گردان شود آید به سوی من
"غزالی هروی"
ج:جرم بیگانه نباشد که تو خود،صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برت !
"سعدی"
چ:چنان به دیدن روی خوش تو مشتاقم
که نامه را به حریر نگاه می پیچم
"ملا صبحی"
ح:حیران تو را لب به سخن وا شدنی نیست
چون بلبل تصویر که گویا شدنی نیست
"اسیر"
خ:خوش آن که با تو دهم شرح مشکل خودرا
به گریه افتم و خالی کنم دل خود را
"ولی دشت بیاضی"
د:در فراقت می نویسم نامه واز دست من
خامه خون می گرید وخط، خاک بر سر می کند
"سلمان ساوجی"
ذ:ذذوق نزدیک شدن بس که مرا در دل بود
در ره ، آسایش من ، بیشتر از منزل بود !
"قیدی کرمانی"
ر:ربوده بوسه ی گرمی زکام پر عطشی
به هم فشرده لبان را ز بیم گم شد نش !
"نادر نادر پور"
ز:زبیم آن که دوران شایدم از وی جدا سازد
به رویش هر نگاه من ،نگاه آخرین باشد
"نصرت هندی"
ژ:ژاژ خاید ، ظرافت انگارد
هرزه گوید ، لطیفه پندارد !
"جامی"
یا رافع
دوستان عزیز سلام
با تاخیر یک روزه اشعار شاعران خوب کشور عزیزمون رو تقدیم
می کنم.
الف:ای که از کوچه ی تنهایی ما می گذری
گوش کن ، ناله ی من از سر دیوارگذشت
"مهدی سهیلی"
ب:بس که شد چاک ز دست تو در این شهر نماند
یک گریبان که کسی در غم ما پاره کند!
"مجمر اصفهانی"
پ:پر است شهر ز ناز بتان ، کم نیست
مکن چنان که شوم از تو بی نیاز، مکن
"وحشی بافقی"
ت:تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو ؟
وعده ی وصل اگر دهد طاقت انتظار کو ؟
"غضنفر گلجاری"
ث:ثانیه ای فارغ از غمت ننشستم
گرچه تو مهر از دلم ربودی و رفتی
"عبدالله خزان"
ن:نمی توان غم دل را به خنده بیرون برد
زخنده روئی گل،تلخی از گلاب نرفت
صائب تبریزی
و:وقت آن آمد که در بزم وصالت جا کنم
دیده را از دیدن رویت ضیافت ها کنم
والهی قمی
ه:همه جا به بی وفائی مثلند خوبرویان
تو میان خوبرویان ،مثلی به بی وفائی!
هاتف اصفهانی
ی:یک بوسه از رخت ده یک بوسه از لبت
تا هر دو را چشیده،بگویم کدام به!
میر فندرسکی
به امید دیدار تا اول آبان ماه 88
ط:طریق عشق پر آشوب وفتنه است ای دل
بیفتد آن که در این راه باشتاب رود
حافظ
ظ:ظاهر وباطن ما آینه ی یکدگرند
خاک بر چشم حریفی که دهد بازی ما
صائب
ع:عشق می گویم وچون شمع لبم می سوزد
راز پنهان من امشب به زبان افتاذه است
حزین لاهیجی
غ:غمی نا رفته بیرون از دلم،آید غمی دیگر
ندارم مهلتی از ماتمی تا ماتم دیگر!
مهدی سهیلی
ف:فرستادم به کویش قاصد وبی طالعی بنگر
که خود با یار خود بیگانه ای را آشنا کردم!
آشفته ی ایروانی
ق:قفس دیدم" رهائی" یادم آمد
تو رفتی"بی وفایی"یادم آمد!
مهدی سهیلی
ک:کوتاه گشت از همه جا ر شته ی امید
از بسکه روز گار،گره زد به کار من
کلیم کاشانی
گ:گل ز دست غیر می گیری بر سر می زنی
در میان عاشقان این سرزنش ما را بس است
سهیلی سمنانی
ل:لب فرو بسته ام از شرم و،زبان نگهم
پیش چشمان سخن گوی تو گویاست هنوز
ابوالحسن ورزی
م:منتظر بودم که خواهد کشتنم آخر نکشت
وای بر من حسرت آن انتظارم می کشد!
دهقان سامانی
د:دوستان ! عاشقم وعاشق زارم چه کنم؟
چاره صبرست،ولی صبر ندارم چه کنم؟
هلالی جغتائی
ذ:ذوق دیدار تو بس هم دل وهم دلدارم
خاک دربار تو بس هم سرو هم سامانم
نشاط اصفهانی
ر:رخت بربست ز دل شادی وهنگام وداع
با غمت گفت:که یا جای تو یا جای من است
فرخی یزدی
ز:ز هجرت مردم و یک ره مرا بر سر نمی آئی
که قربان سرت گردم بیا وترک عادت کن
قصاب کاشانی
ژ:ژاله از لاله دور مکن
تا نسوزد ز شعله بستان را
فخرالدین عراقی
س:سینه ی من گور عشق و آرزوها بود و من
زنده بودم روز گاری در مزار خویشتن
بهادر یگانه
ش:شرمنده ز آسمان وزمینم که بهر تو
تا کی به سجده افتم وتا کی دعا کنم؟
محمد صادق صامت
ص:صد بار فلک پیرهن خویش قبا کرد
یک بار تو بی درد گریبان ندریدی
صائب تبریزی
ض:ضرورت است که عهد وفا به سر برمت
وگر جفا به سر آید هزار چندینم
سعدی
به نام آن که جان را فکرت آموخت
دوستان گلم سلام
اول مهرماه هم رسید وباز هم من با اشعار خوب شعرامون در خدمت شما هستم
امیدوارم اشعارانتخاب شده براتون جالب باشن.
الف:آفتابا!دمی از ابر،برون آ،که بود
بی تو، منظومه ی امکان،نگران،چشم به راه
زکریا اخلاقی
ب:بت من سخت می ترسم که از اهل جفا باشی
به گل بسیار می مانی،مبادا بی وفا باشی!
ابوالحسن شیرازی
پ:پشت وروی نامه ی ما هر دو یک مضمون بود
روز ما را دیدی از شب های تار ما مپرس
صائب تبریزی
ت:تا هر قدمی دور شدی فطره ی اشکی
با هر قدمت از سرمژگان من افتاد
منیر طاها
ث:ثنای حضرت عزت نمی توانم گفت
که ره نمی برد آنجا قیاس و وهم وخیال
سعدی
ج:جانم به لب رسیده وچشمم به راه دوست
بامرگ وانتظار عجب در کشاکشم
غبارهمدانی
چ:چه شب هائی که چون سایه خزیدم پای قصرتو
به امیدی که مهتاب رخت بینم در ایوانت
شهریار
ح:حسن گویند که چون دیده شود دل برباید
تو بدین حسن دل از دیده ونادیده ربائی
شوریده ی شیرازی
خ:خورشید اگر گم شود از عرصه ی عالم
من دست تو گیرم به لب بام بر آرم
عاشق اصفهانی
ل:لب نیک وبد دنیا نادیده که می خندد
صدگونه بلا دیده،این دیده که می گرید
(علی اشتری"فرهاد")
م:مردمان از چشم بد ترسندومن از چشم خوب
حق زچشم خوب مهرویان نگه دارد تو را
(ملک الشعراء بهار)
ن:نامی از خویش درجهان بگذار
زندگانی برای مردن نیست
(ناظم هروی)
و:وعده ی وصل می دهی،لیک وفانمی کنی
من به جهان ندیده ام،مردیکی،کلام دو!
(ام هانی)
ه:همین بس شاه دیکرنگی معشوق باعاشق
که بلبل عاشق است و گل گریبان پاره می سازد
(صائب)
ی:یارمی آید ومن می روم از خویش"منیر"
هیچ کس یادنداردسفری بهتراز این
(منیرکرمانی)
به امید دیدار دراول مهرماه 88
ع:عیبم مکن از عشق که در مکتب ایام
آموخته بودم به از این گرهنری بود
(عبرت نائینی)
غ:غصه ام می کشد ای دل سخن صبرمگو
وه،چرا گویی ازآن کار که نتوانی کرد
(امیرخسرودهلوی)
ف:فسون قل اعوذ وقل هوالله
چرادرعشق همدیگرنخوانیم
(مولوی)
ق:قامتی دیدم که می گوید گه برخاستن
کوقیامت تاتماشای قیام من کند
(فروغی بسطامی)
ک:کس رانبینم روز غم جز سایه درپهلوی خود
آنهم چوبینم سوی او گرداند از من روی خود
(غزالی مشهدی)
گ:گفتم شب مهتاب بیا !ناز کنان گفت:
آن جا که منم حاجت مهتاب نباشد
(مهدی سهیلی)
س:ستاره ای ؟نه!مهی؟نه!فرشته ای؟نه!گلی؟نه!
به هر چه خوانمت آنی،چوبنگرم به از آنی
(قاآنی شیرازی)
ش:شمع اگرپروانه راسوزاندخیراز خودندید
آه عاشق زودگیرد دامن معشوق را
(دهقان سامانی)
ص:صید راشرط نباشدهمه در دام کشیدن
به کمندتو فتادم که نگهبان من آئی
(شهریار)
ض:ضرب شمشیرتو رانازم که درهر ضربتی
جان سلمان راحیات جاودانی می دهد
( سلمان ساوجی)
ط:طبیبم گفت:درمانی ندارد درد مهجوری
غلط می گفت،خود راکشتم ودرمان خود کردم
(وحشی بافقی)
ظ:ظاهرا شوریده وشیدا شدم
لیک در باطن همانم که بدم
(مولوی)
د:دل پیش تو دیده به سوی دگرانم
تاخلق ندانندبه سویت نگرانم
(بابانصیبی گیلانی)
ذ:ذوق نزدیک شدن بس که مرا دردل بود
در ره آسایش من بیشتراز منزل بود
(قیدی کرمانی)
ر:روز من شب شد وآن ماه به راهی نگذشت
این چه عمری است که سالی شدوماهی نگذشت
(هلالی جغتائی)
ز:زیاران کینه هرگز در دل یاران نمی ماند
به روی آب جای قطره ی باران نمی ماند
(طاهرقزوینی)
ژ:ژاله وصبح به هم بافته کافور وگلاب
زین وآن داروی هر دردسرآمیخته اند
(خاقانی)