صفحه ها
دسته
....
يادياران قديمي نرود از دل تنگ...
سایت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1395003
تعداد نوشته ها : 878
تعداد نظرات : 1097

Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 

 

 

 

 دوستان خوبم سلام

شهادت مظلومانه ی امام سجاد "ع" برهمه ی شما عزیزان تسلیت باد.

 

 

اگر نبود که تو مانده‌ای از آن گل‌ها
اگر نبود که دارند ریشه سنبل‌ها
تمام هستی عشق از کف بشر می‌رفت
به زیر سلسله‌ها، تازیانه‌ها، غُل‌ها
تو از کدام تباری که هر چه آینه است
ترانه‌خوان تو گشته است مثل بلبل‌ها
ندیده دیده که خورشید را به بند کشند
اَلا که بر تو بود دیده‌ها، توسل‌ها
فدای جان تو جان جهانیان که ز توست
لطیف و ناب‌ترین نغمه‌ها، تغزل‌ها
تویی که از تو مکرّر رسد به دشمن و دوست
هزار گونه ز جان و ز دل، تفضّل‌ها
تویی مسبّب این اوج عزّ و بیداری
به روز واقعه کردی ز بس تأمل‌ها
کلام داغ تو در شام و کوفه آتش زد
به جان زخمی آن کاغذین تجمل‌ها
صحیفه‌ات شده آیینه صحیفه حق
همان صحیفه که شد منشاء تحوّل‌ها
صحیفه درک نشد در میان ما «سائل»
خدا کند که ببخشند این تعلّل‌ها
                                                               " حسن واشقانی فراهانی "
دسته ها : آینه ی عشق
دوشنبه 21 10 1388

 

اول خدا

 

دوستان را در خلوت توبیخ کن و در ملا عام تحسین.

دسته ها : نکته
يکشنبه 20 10 1388

 

 

 

اول خدا

 

در بغداد ، درخانقاهی شیخی از صوفیان بود که ریش درازی داشت و به

آن بسیار علاقه مند بود واغلب مشغول خدمت به ریش خود می شد ، به

آن روغن می مالید ، شانه می کرد و هنگام خواب برای این که درهم و

پریشان نشود آن را در کیسه ای می کرد.

شبی شیخ در خواب بود که یکی از مریدان برخاست و به ریش شیخ

حمله برد و آن را درو کرد، صبح که شیخ از خواب برخاست و ریش

خود را بر باد رفته دید . نزد رئیس خانقاه شکایت برد.

رئیس صوفی ها را جمع کرد و از قهرمان این کار پرس و جو کرد.

مرید دروگر گفت :من بودم که ریش حضرت شیخ را درو کردم ، چون

دیدم این محاسن برای شیخ بتی شده است که آن را عبادت می کند ،

از این رو از باب نهی از منکر آن را از بین بردم تا شیخ عبد خدا شود،

 نه عبد لحیه ! "بنده ی ریش " .

                                       "هزار ویک حکایت اخلاقی "

 

دسته ها : حکایت
يکشنبه 20 10 1388

 

اول خدا

 

آن کس که بینای عیب خویش باشد و چشمان خویش را برای عیب دیگران

 به کار نیندازد ، خردمندترین مردم است.

                                        حضرت علی " ع "

 

دسته ها : نکته
يکشنبه 20 10 1388

 

 

اول خدا

 

پروردگارا !

تقدیر ما را در شب قدری که به ملاحظه ی جمال تو نورانی شده است

مقرر گردان !

ما را با راه های آسمانی آشنایی ده !

ضمیر ما را بدان سوی اشیاء راهبری کن !

اولین گارا !

به ما بیاموز که از هر سپیده ای عروجی بسازیم و در هر نیمه شبی نقاب

 از رخساره ی رمزی بگشاییم.

آخرین گارا !

ما را غبار راه ها گردان تا خستگی بادها را دریابیم و آوارگی پوپک ها

را لمس کنیم !

وتا آنجا که امکان دارد پیکره ی ما رادر آستانه ی سجاده ها ماهتابی کن !

و ظلمات قنوتمان را به صاعقه ی اجابتی شعله ور ساز !

بگو تا آسمانی نشده ایم ما را به دهلیزهای زمین هدایت نکنند!

ما را به عصمت زنبق ها و صفای آلاله ها پیوند ده !

به ما فرصت بخش تا ثانیه هامان را گل کاری کنیم !

ای زادگاه خورشیدها !

ما را به فریباترین چشم انداز کوهستان عزلت راهنمایی کن !

ای ترانه خیزترین ساحل اصوات !

از جسم ما بکاه و به روان ما بیفزای ! ما رابستر شبانه ی اشک ها و

نیایش ها گردان !

                  "یک لیوان شطح داغ /احمد عزیزی "

 

دسته ها : مناجات - شطحیات
يکشنبه 20 10 1388

 

 

         

 

               

                                    یا ارحم الراحمین

دوست خوبم سلام

 

به تماشای طلوع تو جهان چشم به راه

به امید قدمت کون و مکان چشم به راه

                                 رخ زیبای تو را یاسمن آیینه به دست

                                قد رعنای تو را سرو جوان چشم به راه

 

یا ابا صالح "عج"

 

گفتند:صبح آمدنت، صبح دیگری است

صبحی که در ادامه اش از هر چه شب،بری است

 

گفتند:صبح جمعه ای از راه می رسی

جمعه برای آمدنت روز بهتری است

 

هر روز هفته را به خودم  قول می دهم:

" بعداز گذشت آن همه ...این جمعه آخری است"

 

از شنبه تا سه شنبه جهانم هوایی است

روز سه شنبه در دل دیوانه محشری است

 

پس ، از در سه شنبه گذر می کنم وبعد

به جمعه می رسم - نه...این روز دیگری است -

 

جمعه بدون آمدنت سخت مضطرب

این روز تلخ بی تو،شب زجر آوری است

 

هرهفت روز هفته ام از اشک پرشده

چشمم درون بستری از اشک بستری است

 

از شنبه تا سه شنبه وجمعه...کدام صبح؟

گفتند:صبح آمدنت، صبح دیگری است

                                                     "امیر اکبرزاده"

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم واهلک اعدائهم

 

دسته ها : موعود
يکشنبه 20 10 1388

 

 

   اول خدا  

    

گر چه در دورترین شهر جهان محبوسم

از همین دور ولی روی تو را می بوسم

 

گر چه در سبزترین باغ ولی خاموشم

گر چه در بازترین دشت ولی محبوسم

 

خلوت ساکت یک جوی حقیرم بی تو

با تو گسترده گی پهنه ی اقیانوسم

 

ای به راهت لب هر پنجره یک جفت نگاه

من چرا این قدر از آمدنت مایوسم؟

 

این غزل حامل پیغام خصوصی من است

مهربان باشی با قاصدک مخصوصم !

 

گر چه تکرار نباید بکنم قافیه را

به خصوص آن غلط فاحش نامحسوسم

 

بار دیگر می گویم تا یادت نرود

مهربان باشی با قاصدک مخصوصم

 

                                                   "بهروز یاسمی"

 

شنبه 19 10 1388

 

اول خدا

 

گاهی خیال می کنم از من بریده ای

بهتر زمن برای دلت برگزیده ای

 

از من عبور می کنی و دم نمی زنی

تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای !

 

دسته ها : دو سه خطی ها
شنبه 19 10 1388

 

اول خدا

 

جاری است بین ما گله ، گاهی شبیه عشق

سر رفتنی است حوصله ، گاهی شبیه عشق

 

بین من و تو ، بین تو ومن ، به هر دلیل

صد دره است فاصله ، گاهی شبیه عشق

 

بی خوابی است و خستگی وحل نمی شود

انگار این معادله ، گاهی شبیه عشق

 

گاهی شبیه مرگ ، دلم جم نمی خورد

با صد هزار زلزله ، گاهی شبیه عشق

 

از هفت شهر تا ته یک کوچه می دوی

و...رفته است قافله ، گاهی شبیه عشق

 

گاهی پر از حساب و کتابی شبیه عقل

لبریز شور و ولوله ، گاهی شبیه عشق

 

بی پاسخ است پرسش بی رحم روزگار

گاهی شبیه مسئله ، گاهی شبیه عشق

 

دنبال شادمانی ام ، اما گریز نیست

از رنج های حاصله ، گاهی شبیه عشق

 

از زیر و بم -به گفته ی سهراب- آگه است

پایی که دارد آبله ، گاهی شبیه عشق

 

بازی هزار مرحله دارد ، صبور باش

سخت است چند مرحله ، گاهی شبیه عشق

 

بعضی " نخیرها " که پر از لعن و نفرتند

دارند معنی " بله " گاهی شبیه عشق

 

                                          " سید علی میر افضلی "

 

شنبه 19 10 1388

 

 

اول خدا

 

خدایا می دانی که همه ی این هفته داشتم به دیدنت فکر می کردم.

به این که ای کاش دیدنی بودی. همه اش از خودم می پرسیدم :

آیا هیچکس وجود دارد که چنین آرزویی داشته باشد ؟ وهمین جا بود که

کشف مهمی کردم.

خیلی ذوق زده شدم وقتی فهمیدم حضرت موسی "ع" هم مثل من دلش

می خواسته تو را ببیند.سوره ی " اعراف " را خواندم ، آیه ی 143 را.

چقدر من این آیه را دوست دارم :

" موسی "ع" به وعده گاه ما آمد.خدا با او سخن گفت .موسی "ع"گفت:

خدایا خودت را به من نشان بده . "

اما خدایا !

بعد ازاین سئوال حضرت موسی "ع"، تو جواب خیلی سختی به اودادی.

گفتی :" مرا هرگز نمی بینی . "

تو به حضرت موسی "ع " گفتی : " به آن کوه بنگر ! اگر در جای خود

استوار ماند ، تو هم مرا خواهی دید ."

اما ادامه ی آیه برای من خیلی ترسناک بود : " چون پروردگارش بر کوه

تجلی کرد ، کوه را خرد کرد و موسی بیهوش افتاد. چون به هوش آمد 

 گفت : تو منزهی ! به تو بازگشتم و من نخستین مومنانم ."

خدایا !

دیگر دلم نمی خواهد سئوالم را تکرار کنم. می ترسم بر چیزی تجلی کنی

فکر نمی کنم که من طاقت این چیزها را داشته باشم.

                                          "عرفان نظر آهاری"

 

شنبه 19 10 1388

 

 

اول خدا

 

...توی پارک بسم الله الرحمن الرحیم بگردم دنبال خیمه ی زلفی ، چشم

حوری ، یک بطرشرابا طهورایی ، یک تیکه وممارزقناهم ینفقونی بدوم.

...شب ها سرم را می گذارم زیر پنجره ی خدا و جنگل راخواب می بینم

از سران الابرار تا ته والجبال اوتادا را می دوم.

می روم نزدیک قله ی الله الصمد.

تمام جهان را مثل نوزادی در آغوش می گیرم. عشق می کنم با بناگوش

زیبای طبیعت.من هر روز با ابوسعید قرار دارم.ساعت ده صبح باید برسم

 به بزم صوفیان در عشرتکده ی خرابات.

آن جا یک غمزه  والیل اذا یغشی ببینم ،یک عشوه والصبح اذا تنفس کنم.

...این جا کوهپایه ی امن خداست. بره های عروج و نی لبک های ابدی

 فراوانند.این جا خانقاه الوهیت است  : کسی را از انالحق منع نمی کنند.

نگاه می کنی ، می بینی ظاهر غیبش زده و غیب ظاهر است.

همه نشسته اند و آبشار بلند نیایش را نگاه می کنند.صبح یک بادام چشم ،

ظهر به اندازه ی یک خال سبز،شب یک قاشق هواخوری تنفس رحمت

الهی .

به نظر من کفران ،هم نعمتی است.بشر تا کافر نشود ، مومن نخواهد شد.

کمترین نفع شیطان توجه به خداست.انسان در پرتو گناه ، آمرزش می یابد

 و از برکت فسق بخشوده می شود. خدا وکیل مدافع انسان است.

خدا رئیس هیئت ژوری خلقت است...

                          " احمد عزیزی / ملکوت تکلم "

 

دسته ها : شطحیات
جمعه 18 10 1388
X