اول خدا
خدایا !
جسم من دشتی است که بذر نیکی در آن می کارم.
با نام تو آن را آبیاری می کنم ،
تا گل عطر آگین حضورت در قلبم بروید.
یاری ام فرما یا ارحم الراحمین !
به نام خدا
سلام ، اما دو سه نقطه کمی حالم خراب است
ببین حتی خطوط نامه ام پر اضطراب است
مپرس از حال و روزم خسته روح و بی قرارم
کویری دور و تنهایم که دستم دور از آب است
خودم را لا به لای عابران گم کرده ام باز
در این شهری که هر کس چهره اش پشت نقاب است
هوا این جا مه آلود و همیشه تکه ای ابر
لجوجانه به فکر سیطره بر آفتاب است
تو را تا نامه ی بعدی به شدت دوست دارم
تو را که چشمهات ، آمیزه ی شعر و شراب است
" کورس احمدی "
اول خدا
مثل مسافرهای تنها مانده در راهم
خرمای مقصد بر نخیل و دست کوتاهم
من می توانم آنچنان باشم که می خواهی!
تو می توانی آنچنان باشی که می خواهم ؟!
من می توانم سایه ای باشم به دنبالت
تو می توانی آسمان باشی به همراهم
یک روز می گویی : که از خاطر ببر ما را
یک روز می گویی : که از یادت نمی کاهم
تو می توانی تا کنی با دیگران هر جور
باور ندارم نازنین حالا تو با ما هم.......
" مریم رازقی "
اول خدا
سدیدالدین محمد عوفی در جوامع الحکایات می نویسد :
در روزگار انوشیروان دو مرد بیامدند و بر درگاه او بایستادند.
یکی به آواز بلند گفت : بد مکن و بد میاندیش.
و دیگری گفت : نیکی کن و نیکی اندیش ، تا تو را نیکی آید پیش.
انوشیروان گفت : واعظ اول را هزار دینار بدهید و دوم را دو هزار.
خواص و ندیمان از او سئوال کردند که هر دو جمله را یک معنی بود ،
در صلت و انعام ایشان تفاوت به چه سبب بود ؟
گفت : دومی همه نیکی گفت و آن دیگری بدی را یاد کرد و هیچ نیکی
بهتر از دوستی نیکان نیست و هیچ بدی ، بدتر از دوستی بدان نیست !
" هزار ویک حکایت اخلاقی "
اول خدا
عمری ست اسیر صحنه سازی هستیم
ازبازی سرنوشت راضی هستیم
داریم به دور خودمان می چرخیم
مانند قطار شهر بازی هستیم
جلیل صفربیگی
هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال میکند
هی با شماره های غلط
زنگ می زند آن وقت
من اشتباه می کنم و او
با اشتباه های دلم حال می کند
*
دیروز یک فرشته به من می گفت:
تو گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت که خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا برنداشتی؟
*
یادش بخیر
آن روزها
مکالمه با خورشید
دفترچه های کوچک ذهنم را
سرشار خاطره می کرد
امروز پاره است
آن سیم ها که دلم را
تا آسمان مخابره می کرد
*
اما
با من تماس بگیر خدا
حتی هزار بار
وقتی که نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار
"عرفان نظر آهاری"
اول خدا
دوستان گلم سلام
این مطلب رو از وب " مطالب اتفاقی " براتون می نویسم.
برای من که جالب بود.البته بعضی از قسمت هاش رو نوشتم اگه دوست
داشتین بقیه اش رو از وب ایشون بخونین .لینکشون توی وبم هست.
«هرنادانی میتواند انتقاد، محکوم و عیبجویی کند،اما صبور و بخشند ه
بودن نشانه شخصیت و خویشتن داری شماست».
یکی از مهمترین روشها برای بدبخت کردن خود این است که بیش از
اندازه به ارزیابیهای اطرافیان خود اهمیت دهید. ارزیابی بیرونی به
معنای ارزشی است که دیگران به رفتار و گفتار شما میدهند، این که
مثلا بگویند شما زیبا، باهوش و موفق هستید. این وضعیت شما را تحت
کنترل سایرین قرار میدهد و قضاوت آنها را به یک اهرم فشار روانی
تبدیل خواهدکرد. یک روز احساس شادی و موفقیت میکنید، روز دیگر
حالتان آنقدر بد است که باید در رختخواب بمانید.
اما اگر تنها به قضاوت خود متکی باشید، سکان زندگی را به دست
میگیرید ،احساسات خود را کنترل میکنید، نه به آن معنا که ازانتقادهای
اطرافیان خود استفاده نمیکنید. بلکه منظور این است که عیبجوییهای
دیگران زندگی شما را بیش از حد تحت تاثیر قرار نخواهد وآنها باعث
پسرفت شما نخواهند شد.
«به جای این که نگران باشید مردم درباره شما چه میگویند، چرا سعی
نمیکنید کاری انجام دهید که تحسین آنها را برانگیزد.»
اهمیت دادن بیش از اندازه به آنچه مردم میگویند، یک غول خیالی از
آنها در ذهن شما میسازد. برای مثال ممکن است فکر کنید هر کاری را
انجام دهید مردم شما را محکوم خواهند کرد. ممکن است این طور باشد،
اما مردم اغلب درگیر گرفتاریهای زندگی خود هستند و چندان به
کارهای شما اهمیت نمیدهند. اگرچه ممکن است این وضعیت ناامیدکننده
باشد، اما از طرف دیگر باعث راحتی خیال خواهد شد و به شما کمک
خواهد کرد موانع داخلی را که شما را از انجام کارهایتان باز میدارد
کنار بزنید...
اول خدا
بعد از سلام عرض شود خدمت شما
ما نیز آدمیم بلا نسبت شما
باور کنید باز همین چند لحظه پیش
با عشق باز بود سر صحبت شما
ما درد خویش را به خدا هم نگفته ایم
تا نشکنیم پیش کسی حرمت شما
اول خدا
تو وول می خوری این جا کنار صفحه ی چت
کسی شبیه خودت هم نشسته آن ور خط
کسی که فرق ند ارد که چی ؟ چگونه ؟ کجا ؟
کسی برای کمی حرف چرت و پرت ، فقط
برای این که نگیرد دلت از این دنیا...
برای این که اگر رفت ، خوب فدای سرت...
برای عمر همیشه ، بدون دوم شخص
برای این همه موصوف ، که بدون صفت
چقدر دیکته گفتند : این معلم ها
...و هرچه خوب نوشتیم ، خط زدند !غلط !
همه معلم املا شدند و زنگ حساب
کسی حساب نکرده ، تو را ، به چه قیمت
از این معادله ها خط زدیم و باز جواب...!
به بی تو صفر شدن ، آه ! کرده ایم عادت!
کجای قافیه ها گم شدی ، کجای ردیف ؟
که شعر خسته شد از بیت های بی برکت
کسی بیاید و پیدا کند مرا ، مردم !
شبیه هیچ ، نمی دانم از کدام جهت
به روزگار سپیدم دوباره برگردم ؟
به سادگی ، شب مهتاب ، کوچه ی خلوت؟!
که سال هاست تو در خود مرا قدم زده ای...
به قدر فاصله هایی که پر شد از نکبت
چقدر غرق شدم بی تو در سیاهی ها
چه قدر داد کشیدی تو با سکوت خودت !
خدا که قهر نکرده ، ببین ! همین جاهاست!
عبور می کند از راست ، چپ ، کنار ، وسط !
...و روزگار غریبی ، که هی نمی بیند !
و مردهای عجیبی ، که تف به این غیرت !
و...زنگ آخر دنیا ، که باز انشاء بود !
کسی هنوز نفهمیده ، " علم " یا " ثروت " ؟..
کسی نشسته دوباره ، کنار صفحه ی چت
کسی که فرق ندارد که " عشق " یا " شهوت " ؟
دروغ ، راست ، تهوع ، فریب ، استفراغ...
قضا ، قدر ، که سرت گیج می رود...رخوت...
error ، به مرگ ، غریبانه قی شدن ! ویروس !
...و ذهن بی تو مریضی که می شود فرمت !!
تو مانده ای و ستم های این زمانه ی زشت
تو مانده ای و تمام کلاس در حیرت
تو مانده ای و غم این که باز گم شده است
شناسنامه ی عشقت به نام بی...هویت
"بی بی سمانه رضایی "
اول خدا
مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می گوید :روزی برای انجام کاری روانه ی
بازار شدم.اندیشه ی ارتکاب گناهی در مغزم گذشت ، ولی بلافاصله
منصرف شدم و استغفار کردم.در ادامه ی راه ، شترهایی که از بیرون
شهرهیزم می آوردند ، قطاروار از کنارم گذشتند ، ناگاه یکی از شتران
لگدی به سوی من انداخت که اگر خود را کنار نکشیده بودم ، آسیب
می دیدم.به مسجد رفتم و این پرسش در ذهن من بود که این رویداد از چه
امری سرچشمه گرفته است ؟
در عالم معنی به من گفتند :این نتیجه ی آن فکر گناهی است که کرده ای !
گفتم : من که آن گناه را انجام ندادم.
پاسخ آمد : لگد آن شتر هم که به تو نخورد !
"هزار ویک حکایت اخلاقی "
دوستان خوبم سلام
شهادت مظلومانه ی امام سجاد "ع" برهمه ی شما عزیزان تسلیت باد.