صفحه ها
دسته
....
يادياران قديمي نرود از دل تنگ...
سایت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1390097
تعداد نوشته ها : 878
تعداد نظرات : 1097

Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 

اول خدا

 

خدایا !

جسم من دشتی است که بذر نیکی در آن می کارم.

با نام تو آن را آبیاری می کنم ،

تا گل عطر آگین حضورت در قلبم بروید.

یاری ام فرما یا ارحم الراحمین !

 

دسته ها : مناجات
پنج شنبه 24 10 1388

 

 

به نام خدا

 

سلام ، اما دو سه نقطه کمی حالم خراب است

ببین حتی خطوط نامه ام پر اضطراب است

 

مپرس از حال و روزم خسته روح و بی قرارم

کویری دور و تنهایم که دستم دور از آب است

 

خودم را لا به لای عابران گم کرده ام باز

در این شهری که هر کس چهره اش پشت نقاب است

 

هوا این جا مه آلود و همیشه تکه ای ابر

لجوجانه به فکر سیطره بر آفتاب است

 

تو را تا نامه ی بعدی به شدت دوست دارم

تو را که چشمهات ، آمیزه ی شعر و شراب است

 

                                                                     " کورس احمدی "

 

دسته ها : ماه درمحاق !
چهارشنبه 23 10 1388

 

اول خدا

 

مثل مسافرهای تنها مانده در راهم

خرمای مقصد بر نخیل و دست کوتاهم

 

من می توانم آنچنان باشم که می خواهی!

تو می توانی آنچنان باشی که می خواهم ؟!

 

من می توانم سایه ای باشم به دنبالت

تو می توانی آسمان باشی به همراهم

 

یک روز می گویی : که از خاطر ببر ما را

یک روز می گویی : که از یادت نمی کاهم

 

تو می توانی تا کنی با دیگران هر جور

باور ندارم نازنین حالا تو با ما هم.......

                                                                " مریم رازقی "

 

چهارشنبه 23 10 1388

 

اول خدا

 

سدیدالدین محمد عوفی در جوامع الحکایات می نویسد :

 در روزگار انوشیروان دو مرد بیامدند و بر درگاه او بایستادند.

یکی به آواز بلند گفت : بد مکن و بد میاندیش.

و دیگری گفت : نیکی کن و نیکی اندیش ، تا تو را نیکی آید پیش.

انوشیروان گفت : واعظ اول را هزار دینار بدهید و دوم را دو هزار.

خواص و ندیمان از او سئوال کردند که هر دو جمله را یک معنی بود ،

در صلت و انعام ایشان تفاوت به چه سبب بود ؟

گفت : دومی همه نیکی گفت و آن دیگری بدی را یاد کرد و هیچ نیکی

 بهتر از دوستی نیکان نیست و هیچ بدی ، بدتر از دوستی بدان نیست !

 

                               " هزار ویک حکایت اخلاقی "

 

دسته ها : حکایت
چهارشنبه 23 10 1388

 

 

اول خدا

 

عمری ست اسیر صحنه سازی هستیم

 

ازبازی سرنوشت راضی هستیم

 

داریم به دور خودمان می چرخیم

 

مانند  قطار  شهر بازی  هستیم 

 

جلیل صفربیگی

 

دسته ها : دو سه خطی ها
سه شنبه 22 10 1388

 

هر روز


شیطان لعنتی


خط های ذهن مرا


اشغال میکند


هی با شماره های غلط


زنگ می زند آن وقت


من اشتباه می کنم و او


با اشتباه های دلم حال می کند


*


دیروز یک فرشته به من می گفت:


تو گوشی دل خود را بد گذاشتی


آن وقت که خدا به تو می زد زنگ


آخر چرا جواب ندادی


چرا برنداشتی؟


*


یادش بخیر


آن روزها


مکالمه با خورشید


دفترچه های کوچک ذهنم را


سرشار خاطره می کرد


امروز پاره است


آن سیم ها که دلم را


تا آسمان مخابره می کرد


*


اما


با من تماس بگیر خدا


حتی هزار بار


وقتی که نیستم


لطفا پیام خودت را


روی پیام گیر دلم بگذار

                                               "عرفان نظر آهاری"

 

دسته ها : عرفان خانم
سه شنبه 22 10 1388

 

 

 اول خدا

 

دوستان گلم سلام

این مطلب رو از وب " مطالب اتفاقی " براتون می نویسم.

برای من که جالب بود.البته بعضی از قسمت هاش رو نوشتم اگه دوست

داشتین بقیه اش رو از وب ایشون بخونین .لینکشون توی وبم هست.

 

«هرنادانی می‌تواند انتقاد، محکوم و عیبجویی کند،اما صبور و بخشند ه

بودن نشانه شخصیت و خویشتن داری شماست».

یکی از مهم‌ترین روش‌ها برای بدبخت کردن خود این است که بیش از

اندازه به ارزیابی‌های اطرافیان خود اهمیت دهید. ارزیابی بیرونی به

معنای ارزشی است که دیگران به رفتار و گفتار شما می‌دهند، این که

مثلا بگویند شما زیبا، باهوش و موفق هستید. این وضعیت شما را تحت

کنترل سایرین قرار می‌دهد و قضاوت آنها را به یک اهرم فشار روانی

تبدیل خواهدکرد. یک روز احساس شادی و موفقیت می‌کنید، روز دیگر

 حالتان آنقدر بد است که باید در رختخواب بمانید.

اما اگر تنها به قضاوت خود متکی باشید، سکان زندگی را به دست

می‌گیرید ،احساسات خود را کنترل می‌کنید، نه به آن معنا که ازانتقادهای

اطرافیان خود استفاده نمی‌کنید. بلکه منظور این است که عیبجویی‌های

دیگران زندگی شما را بیش از حد تحت تاثیر قرار نخواهد وآنها باعث

پسرفت شما نخواهند شد.


«به جای این که نگران باشید مردم درباره شما چه می‌گویند، چرا سعی

نمی‌کنید کاری انجام دهید که تحسین آنها را برانگیزد.»

اهمیت دادن بیش از اندازه به آنچه مردم می‌گویند، یک غول خیالی از

آنها در ذهن شما می‌سازد. برای مثال ممکن است فکر کنید هر کاری را

انجام دهید مردم شما را محکوم خواهند کرد. ممکن است این طور باشد،

اما مردم اغلب درگیر گرفتاری‌های زندگی خود هستند و چندان به

کارهای شما اهمیت نمی‌دهند. اگرچه ممکن است این وضعیت ناامیدکننده

باشد، اما از طرف دیگر باعث راحتی خیال خواهد شد و به شما کمک

خواهد کرد موانع داخلی را که شما را از انجام کارهایتان باز می‌دارد

کنار بزنید...

 

دسته ها : عمومی
سه شنبه 22 10 1388

 

اول خدا

 

بعد از سلام عرض شود خدمت شما

ما نیز آدمیم بلا نسبت شما 

 

باور کنید باز همین چند لحظه پیش

با عشق باز بود سر صحبت شما

 

ما درد خویش را به خدا هم نگفته ایم

تا نشکنیم پیش کسی حرمت شما

 

دسته ها : دو سه خطی ها
سه شنبه 22 10 1388

 

 

اول خدا

 

تو وول می خوری این جا کنار صفحه ی چت

کسی شبیه خودت هم نشسته آن ور خط

 

کسی که فرق ند ارد که چی ؟ چگونه ؟ کجا ؟

کسی برای کمی حرف چرت و پرت ، فقط

 

برای این که نگیرد دلت از این دنیا...

برای این که اگر رفت ، خوب فدای سرت...

 

برای عمر همیشه ، بدون دوم شخص

برای این همه موصوف ، که بدون صفت

 

چقدر دیکته گفتند : این معلم ها

...و هرچه خوب نوشتیم ، خط زدند !غلط !

 

همه معلم املا شدند و زنگ حساب

کسی حساب نکرده ، تو را ، به چه قیمت

 

از این معادله ها خط زدیم و باز جواب...!

به بی تو صفر شدن ، آه ! کرده ایم عادت!

 

کجای قافیه ها گم شدی ، کجای ردیف ؟

که شعر خسته شد از بیت های بی برکت

 

کسی بیاید و پیدا کند مرا ، مردم !

شبیه هیچ ، نمی دانم از کدام جهت

 

به روزگار سپیدم دوباره برگردم ؟

به سادگی ، شب مهتاب ، کوچه ی خلوت؟!

 

که سال هاست تو در خود مرا قدم زده ای...

به قدر فاصله هایی که پر شد از نکبت

 

چقدر غرق شدم بی تو در سیاهی ها

چه قدر داد کشیدی تو با سکوت خودت !

 

خدا که قهر نکرده ، ببین ! همین جاهاست!

عبور می کند از راست ، چپ ، کنار ، وسط !

 

...و روزگار غریبی ، که هی نمی بیند !

و مردهای عجیبی ، که تف به این غیرت !

 

و...زنگ آخر دنیا ، که باز انشاء بود !

کسی هنوز نفهمیده ، " علم " یا " ثروت " ؟..

 

کسی نشسته دوباره ، کنار صفحه ی چت

کسی که فرق ندارد که " عشق " یا " شهوت " ؟

 

دروغ ، راست ، تهوع ، فریب ، استفراغ...

قضا ، قدر ، که سرت گیج می رود...رخوت...

 

error ، به مرگ ، غریبانه قی شدن ! ویروس !

...و ذهن بی تو مریضی که می شود فرمت !!

 

تو مانده ای و ستم های این زمانه ی زشت

تو مانده ای و تمام کلاس در حیرت

 

تو مانده ای و غم این که باز گم شده است

شناسنامه ی عشقت به نام بی...هویت

 

                                             "بی بی سمانه رضایی "

 

دسته ها : شعر
دوشنبه 21 10 1388

 

 

اول خدا

 

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می گوید :روزی برای انجام کاری روانه ی

بازار شدم.اندیشه ی ارتکاب گناهی در مغزم گذشت ، ولی بلافاصله

منصرف شدم و استغفار کردم.در ادامه ی راه ، شترهایی که از بیرون

شهرهیزم می آوردند ، قطاروار از کنارم گذشتند ، ناگاه یکی از شتران

لگدی به سوی من انداخت که اگر خود را کنار نکشیده بودم ، آسیب

می دیدم.به مسجد رفتم و این پرسش در ذهن من بود که این رویداد از چه

امری سرچشمه گرفته است ؟

در عالم معنی به من گفتند :این نتیجه ی آن فکر گناهی است که کرده ای !

گفتم : من که آن گناه را انجام ندادم.

پاسخ آمد : لگد آن شتر هم که به تو نخورد !

                                      "هزار ویک حکایت اخلاقی "

 

دسته ها : حکایت
دوشنبه 21 10 1388

 

 

 

 

 دوستان خوبم سلام

شهادت مظلومانه ی امام سجاد "ع" برهمه ی شما عزیزان تسلیت باد.

 

 

اگر نبود که تو مانده‌ای از آن گل‌ها
اگر نبود که دارند ریشه سنبل‌ها
تمام هستی عشق از کف بشر می‌رفت
به زیر سلسله‌ها، تازیانه‌ها، غُل‌ها
تو از کدام تباری که هر چه آینه است
ترانه‌خوان تو گشته است مثل بلبل‌ها
ندیده دیده که خورشید را به بند کشند
اَلا که بر تو بود دیده‌ها، توسل‌ها
فدای جان تو جان جهانیان که ز توست
لطیف و ناب‌ترین نغمه‌ها، تغزل‌ها
تویی که از تو مکرّر رسد به دشمن و دوست
هزار گونه ز جان و ز دل، تفضّل‌ها
تویی مسبّب این اوج عزّ و بیداری
به روز واقعه کردی ز بس تأمل‌ها
کلام داغ تو در شام و کوفه آتش زد
به جان زخمی آن کاغذین تجمل‌ها
صحیفه‌ات شده آیینه صحیفه حق
همان صحیفه که شد منشاء تحوّل‌ها
صحیفه درک نشد در میان ما «سائل»
خدا کند که ببخشند این تعلّل‌ها
                                                               " حسن واشقانی فراهانی "
دسته ها : آینه ی عشق
دوشنبه 21 10 1388
X