صفحه ها
دسته
....
يادياران قديمي نرود از دل تنگ...
سایت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1428409
تعداد نوشته ها : 878
تعداد نظرات : 1097

Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 

 

اول خدا

 

آخرین کلمات یک الکتریسین : خوب حالا روشنش کن...

آخرین کلمات یک انسان عصر حجر : فکر می کنی توی این غار چیه؟

آخرین کلمات یک بندباز : نمی دونم چرا چشمام سیاهی می ره...

آخرین کلمات یک بیمار : مطمئنید که این آمپول بی خطره؟

آخرین کلمات یک پزشک : راستش تشخیص اولیه ام صحیح نبود. بیماریتون لاعلاجه...

آخرین کلمات یک پلیس : شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره...

آخرین کلمات یک جلاد : ای بابا، باز تیغه ی گیوتین گیر کرد...

آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون : این نوع مار رو می شناسم، سمی نیست...

آخرین کلمات یک چترباز : پس چترم کو؟

آخرین کلمات یک خبرنگار : بله، سیل داره به طرفمون میاد...

آخرین کلمات یک خلبان : ببینم چرخها باز شدند یا نه؟

آخرین کلمات یک خون آشام : نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع می کنه!

آخرین کلمات یک داور فوتبال : نه خیر آفساید نبود!

آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی...

آخرین کلمات یک دوچرخه سوار : نه خیر تقدم با منه!

آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرنده ام!

آخرین کلمات یک شکارچی : مامانت کجاست کوچولو؟...

آخرین کلمات یک غواص : نه این طرفها کوسه وجود نداره...

آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگه هوا دارم...

آخرین کلمات یک قصاب : اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم...

آخرین کلمات یک قهرمان : کمک نمی خوام، همه اش سه نفرند...

آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی : قضیه روشنه، قاتل شما هستید!

آخرین کلمات یک کامپیوتر : هارد دیسک پاک شده است...

آخرین کلمات یک گروگان : من که می دونم تو عرضه ی شلیک کردن نداری...

آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه : این آزمایش کاملاً بی خطره...

آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه...

آخرین کلمات یک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه!

آخرین کلمات یک ملوان: من چه می دونستم که باید شنا بلد باشم؟

آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...

آخرین کلمات یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک : گفتی تا چند بشمرم؟
دسته ها : طنز - ادبیات
دوشنبه 23 1 1389

 

اول خدا

 

استاد زبان فرانسه در مورد مؤنث یا مذکر بودن اسم ها توضیح می داد که پرسید :

کامپیوتر مؤنث است یا مذکر ؟

 

کلیه دانشجویان دختر جنس رایانه را به دلایل زیر مرد اعلام کردند :

1- وقتی به آن عادت می کنیم گمان می کنیم بدون آن قادر به انجام کاری نیستیم .

2- با اینکه داده‏های زیادی دارند اما نادانند .

3- قرار است مشکلات را حل کنند ، ولی در بیشتر اوقات معضل اصلی خودشانند .

4- همین که پایبند یکی از آنها شدید ، متوجه می شوید که اگر صبر کرده بودید
مورد بهتری نصیبتان می شد .
 کلیه دانشجویان پسر جنس رایانه را به دلایل زیر زن اعلام کردند :

1- به غیر از خالق آنها کسی از منطق درونی آنها سر در نمی آورد .

2- کسی از زبان ارتباطی آنها سر در نمی آورد .

3- کوچکترین اشتباهات را در حافظه دراز مدت خود ذخیره می کنند تا بعدها تلافی کنند .

4- همین که پایبند یکی از آنها شدید باید تمام پولتان را صرف خرید لوازم جانبی آنها بکنید .

 
دسته ها : طنز
يکشنبه 22 1 1389

 

اول خدا

 

روزی  " الکساندر دوما " نویسنده ی معروف فرانسوی در انگلستان

وارد رستورانی شد و از پیشخدمت ، خوراک قارچ خواست.

ولی هر کار کرد ، پیشخدمت نفهمید تا سرانجام مجبور شد عکس یک

قارچ را روی کاغذ برای او بکشد.

پیشخدمت بعد از چند دقیقه برای او یک چتر آورد!

                                          
                                             " نیش و نوش "

 

دسته ها : طنز
پنج شنبه 20 12 1388

 

اول خدا

 

شخص وراجی ارسطو راگیر آورده بود وبه قدری حرف زد که اورا

خسته کرد وبالاخره در ضمن صحبت های خود گفت:

آیا از این تفصیلاتی که عرض می کنم هیچ تعجب وحیرت نمی کنید؟

"ارسطو"گفت:خیر! تعجب وحیرت از خودم است که چرا باوجود آن

که دوپا برای فرار دارم،دو گوش خود را به شنیدن اقوال شما،خسته

 می کنم!

                           " نیش ونوش  خلیل محمد زاده"

 

دسته ها : طنز
جمعه 14 12 1388

 

 

اول خدا

 

یکی از حروف چین های چاپخانه به " گاندولین "روزنامه نویس نکته سنج

ایتالیایی مراجعه کرد و گفت که هوس کرده شبی با خانواده اش به اپرا

برود ، اما پول خرید بلیط را ندارد.

" گاندولین" به او گفت : بسیارخوب امشب به اپرا بیایید خودم در آنجا

خواهم بود.

ضمناً " گاندولین "می دانست که مدیر اپرا مرد بسیار خسیسی است ،

خواست که به این وسیله یک شوخی هم با او کرده باشد.

شب به اتفاق مدیر ، کنار در ورودی ایستاده بود که سر و کله ی

حروف چین پیدا شد.

" گاندولین " اشاره ای به مدیر کرد و گفت :

- مطبوعاتی است.

حروف چین وارد شد و پشت سر او بچه های قد و نیم قدش به ردیف وارد

سالن شدند.در اثنایی که مدیر وحشت زده این همه تماشاچی بی بلیط را

نگاه می کرد ،" گاندولین " با لحن ملایمی گفت :

- این ها هم آثار چاپی هستند!

                                               " نیش و نوش "

 

دسته ها : طنز
چهارشنبه 28 11 1388

 

 

اول خدا

شاعری سالخورده ، یکی از ملک زادگان گرجستان را به اسم

 " آدم میرزا "مدح کرد ولی به شاعر صله ای داده نشد. قطعه ی دیگری

گفت ، باز هم موثر واقع نشد!

روزی در مجلسی در عالم چرت بود ، ناگاه سر برداشته به میرزا خطاب

کرده ، می گوید :

- خدا شاه جنت مکان " شاه عباس " ماضی را بیامرزد ، اگر شما را

" آدم " نام نمی نهاد ، کسی چه می دانست که شما آدمید ؟!

میرزا می خندد و او را صله می بخشد و آدمیت ظاهر می گرداند !

                                                    " نیش و نوش "

 

دسته ها : طنز - حکایت
جمعه 25 10 1388

 

اول خدا

" مارک تواین"طنز و زخم زبانش موروثی بود.تا هفت سالگی کودکی

بسیار ضعیف و همیشه بیمار بود.مادرش برای او رنج بسیار کشید.سالها

بعد ، مارک که مرد جا افتاده ای شده بود از مادرش پرسید :

- راستی مادر ! حتما تو به خاطر من خیلی عذاب کشیدی ؟

- آره پسرم ! خیلی !

- می ترسیدی که من زنده نمانم ؟

- نه... پسرم ! می ترسیدم که زنده بمانی !

                                        " نیش و نوش "

 

دسته ها : طنز
پنج شنبه 24 10 1388

 

 

اول خدا

 

نقل کنند که شخصی به ادیبی نوشت :

- در آن بادیه که  شما هستید خران خوب می باشد ، برای من خری

بفرست راهدان ، آداب شناس ، خوش بست و بند مسیح پسند ،با شعور،

پیوسته با طرب ، روان همچون اندیشه ی عالمان ، دوان همچون ذهن

خردمندان ، عاقل ، دانا ، قانع ، توانا ، درازگوشی تیز هوش ، کم فضول

 خاموش ، با دیگر صفات از امثال این !

او نیز در جواب نوشت :

آن اوصاف که تو تعیین کردی ، جز در قاضی مصر نمی یابم ، صبر کن

 شاید او به خر مسخ شود  ، وی را خریده برای تو بفرستم !

 

                              " نیش و نوش   خلیل محمد زاده "

 

دسته ها : طنز
پنج شنبه 24 10 1388

 

به نام خدا

 

یکی از دوستان " برنارد شاو " از خط او ایراد می گرفت و می گفت :

- خط شما هم مثل خط " موریس "نقاد معروف تئاتر ، خوانا نیست .

" شاو " جواب داد :

- بله ، فقط یک اختلاف در میان است و آن ، این است که آن چه

" موریس " می نویسد ، حتی زمانی هم که چاپ می شود ، قابل خواندن

نیست ، ولی خط مرا پس از چاپ ، همه می خوانند !

 

                                    " نیش و نوش  خلیل محمد زاده "

 

دسته ها : طنز
دوشنبه 30 9 1388

 

 

به نام خدا

 

نویسنده ی جوانی کتاب رمان خود را به " برنارد شاو "داد وتمنا کرد

 که وی نظر خود را بگوید.

چندی بعد " شاو " به جوان گفت : کتاب شما را خواندم ، به حق که از

نظر طبی بسیار سودمند است!

جوان توضیح بیشتری خواست.

" شاو " گفت :برای این که هیچ دارویی مثل این کتاب ، خواب آور نیست!

                                             " نیش و نوش خلیل زاده

"

دسته ها : طنز
پنج شنبه 26 9 1388
X