صفحه ها
دسته
....
يادياران قديمي نرود از دل تنگ...
سایت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1428090
تعداد نوشته ها : 878
تعداد نظرات : 1097

Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

اول خدا

 باز هم به امتحان فکر می کردم . به دنیا که مدرسه است و به زندگی که سالن بزرگ امتحان

است.می خواستم ببینم خودت درباره ی امتحان چطور حرف می زنی .

 گشتم و چند تایی هم آیه پیدا کردم . مثلاً سوره ی آل عمران آیه ی 179 آن جا که گفته ای :

 " خدا قصد ندارد که شما مومنان را به این حال که الآن هستید رها کند او می خواهد امتحانتان

کند تا ناپاک را از پاک جدا کند " .

 وباز توی همین سوره آیه ی 186 گفته ای :

 " شما را به مال و جان امتحان خواهند کرد ، اگر شکیبایی کنید و پرهیزکار باشید، نشان قدرت

 اراده ی شماست " .

 خدایا !

حسی به من می گوید وقتی تو ما را امتحان می کنی . پس حواست به ما هست.

 پس مواظب مان هستی . یعنی ولمان نکرده ای .

همه ی این ها هم یعنی که ما برایت مهم هستیم و این خیلی ارزش دارد ، خیلی .

 تو آدم ها را امتحان می کنی تا هر کسی را به خودش معرفی کنی .

امتحان ها به ما نشان می دهد که کاسه ی صبر هر کسی چقدرجا دارد .

 یا این که آن کسی که توی وجود ما قایم شده واقعاً چه کسی است ؟

چه شکلی است ؟چقدر راست و دروغ می گوید و چقدر گولمان می زند ؟

 هر کسی بالاخره یک جور امتحانش را می دهد ، اما چه جوری امتحان دادن مهم است.

 و زندگی یعنی همین جواب هایی که به سئوال های تو می دهیم.

                                                                                         

" عرفان نظر آهاری "

يکشنبه 26 2 1389

 

 

اول خدا

 

بی گمان پروردگارت در کمینگاه است .اما انسان ، هنگامی که پروردگارش

 او را می آزماید و گرامی می دارد و نعمت می بخشد ، شاد و مغرور

می شود و می گوید : پروردگار مرا گرامی داشت .

اما چون او را به بلا و محنت می آزماید و روزی اش را براو تنگ می گیرد ،

بی صبری و ناسپاسی می کند و می گوید :

پروردگارم مرا خوار کرده است.

                                            فجر / 16-14

 

همه ی فکرم پر شده از این آیه ها .خدا گفته من در کمینگاه هستم .

یعنی خدایا ! تو همیشه پشت لحظه ها قایم شدی و هر لحظه ممکنه

پیدات شه و یه ورقه ی پر از سئوال های سخت دست آدم بدی ؟

 توی مدرسه رسمه که روز امتحان رو مشخص می کنن.اما خدا !

تو این کار روهم نمی کنی . می دونی چقدر اینجوری سخته . یعنی هر

 روزی ممکنه روز امتحان باشه و هر جایی هم جلسه ی امتحان !

خدایا !

اما قسمت جالب این آیه ها این است که تو هم با اتفاق های خوب آدم ها

را امتحان می کنی و هم با اتفاق های سخت . هم با غم ، هم با شادی .

فبلاً فکر می کردم فقط از سختی ها سئوال امتحانی می آید و گرنه شادی

که دیگر امتحان نمی شود.حالا فهمیدم که اشتباه می کردم .

درست است آدم وسط خوشی ها اصلاً حواسش نیست که دارد امتحان

می دهد. خوشی هاحواس آدم را پرت می کند و اتفاقاً همین جاست که

ممکن است امتحانش را خراب کند .

خدایا !

حالا می فهمم که امتحان های تو ، از اون چیزی که فکر می کردم خیلی

 سخت تره .

                                     " عرفان نظر آهاری "

 

 

دوشنبه 13 2 1389

 

اول خدا

 

شما را به بد و نیک چنانکه باید می آزماییم.

                                            انبیا / 35

 

هروقت که اتفاقی می افتد - یک اتفاق تلخ و ناجور -هروقت که حسابی

توی لک می روم و از ته دل آه می کشم یا از کوره در می روم و داد و

 بیداد راه می اندازم ، مادرم می گوید :

" کم نیاور ! جلوی خدا آبروریزی نکن ! اینها همه اش امتحان است " .

آن وقت است که واقعاً لجم می گیرد و می گویم :

" مگر این جا مدرسه است ؟ مگر خانه ی ما جلسه ی امتحان است ؟".

خدایا !

اصلاً نمی فهمم تو چرا باید این قدر سر به سر ما آدم ها بگذاری ؟

چرا نمی گذاری آدم ها زندگی شان را بکنند ؟

اصلاً این همه امتحان به چه دردی می خورد؟

فکرش را که می کنم می بینم زندگی بدون امتحان چه زندگی قشنگ و

بی دلهره ای می شد .

 اما تو دلت نمی خواهد زندگی ، قشنگ و بی دلهره باشد.

از همه بدتر این که من اصلاً نمی دانم چه چیزهایی جزء سئوالات امتحانی

 هست و چه چیزهایی نیست .نمی دانم وقت امتحانهایت چه قدر است ؟

اصلاً منابع سئوالات امتحانی تو کجاست ؟ تو از چی امتحان می گیری ؟

وای که چقدر زندگی کردن کار سختی است . آن هم با این همه امتحان .

اما خدایا !

کاشکی می شد تغییری در رفتارت بدهی .باور کن اگر امتحان را حذف

کنی ، آدمهایت را خیلی خوشحال کرده ای .

 

                                      " عرفان نظر آهاری "

 

يکشنبه 5 2 1389

 

 اول خدا 

 

خدایا تو همیشه گفته ای که بی نیازی ، بی نیاز بی نیاز.

اما همه کس و همه چیز به تو نیاز دارند و اگر یک لحظه ، فقط یک لحظه

 از مهربانی ات دست بکشی ، دنیا تمام می شود . اصلاً همه چیز نیست و نابود می شود.

تو بارها گفته ای این زندگی بیهوده نیست.

بارها گفته ای که ما را بی خودی به دنیا نیاورده ای .

هدفی وجود دارد ،هدفی بزرگ و قیمتی !

 هدفی که عبادت وسیله ای برای رسیدن به آن است .

من مطمئنم عبادت های ما نفعی برای تو ندارد .

اگر هم فایده ای دارد ،فایده اش مال ماست .

این که از ما می خواهی عبادتت کنیم ، نشان مهربانی توست .

عبادت یک وسیله است . برای پیدا کردن راه .

 یک چراغ راهنما ، شاید هم یک نقشه .یا شاید توشه ای برای سفرمان .

بالاخره باید توی این کوله پشتی چیزهای مهمی بریزیم .

چیزهای به درد بخور و اساسی .

اما ته ته همه ی عبادت ها ، فهمیدن توست .

 می دانم تو از عبادت های تو خالی خوشت نمی آید .

عبادتی که ما را به تو نرساند ، عبادت نیست .

خدایا !

کمکم کن تا عبادت هایم از تو پر شوند .         

آمین یارب العالمین .

                                                " عرفان نظر آهاری "

 

يکشنبه 29 1 1389

 

 

خدایا !

سال هاست که به دنیا آمده ام و هفته هاست که برایت می نویسم.

اما هنوز نمی دانم چرا هستم وچرا برایت می نویسم؟ نمی دانم برای چه

به دنیا آمده ام و قرار است روی این زمین گرد و قلمبه چه کار کنم ؟

راستی ! اگر به دنیا نمی آمدم ، چه کسی جای خالی مرا احساس می کرد؟

اصلاً برای دنیا چه فرقی می کرد که من باشم یا نباشم ؟

دنیا آن قدر شلوغ است که هیچ کس متوجه ی نبودن من نمی شد.

بعد ش هم که بمیرم ، مطمئنم هیچ اتفاقی نمی افتد و همه چیز به خوبی و

خوشی پیش می رود. باز هم صبح می شود و خورشید در می آید .

بازهم شب می شود و یک عالم ستاره ، سر و کله شان پیدا می شود.

 بهار می شودو تابستان . پاییز می آید و زمستان.

دنیا به خاطر هیچکس تعطیل نمی شود ، به خاطر هیچ کس .

اما حالا قرار است چه کار مهمی انجام دهم ؟حالا که هستم و حالا که به

دنیا آمده ام .کاری که به خاطرش مرا آفرید ه ای ، کدام کار است ؟

امروز داشتم سوره ی " الذاریات " را می خواندم . به آیه ی 56 که

رسیدم خیلی تعجب کردم . آیه این بود :

" جن و انس را جز برای عبادت نیافریدم " .

اما خدایا !

تو قبلاً گفته بودی : " نیازی به عبادت هیچ کس نداری ".

حالا می گویی : " علت آفریدن آدم فقط همین است "؟

خدایا !

این خیلی خودخواهانه است ، خیلی خودخواهانه !

امیدوارم از من دلخور نشوی ، ولی من این طور فکر می کنم .

شاید بعداً در این باره باز هم صحبت کنیم .

 

                            " عرفان نظر آهاری "

جمعه 27 1 1389

 

 

 

اول خدا

 

شاید از چیزی خوشتان نیاید ، در حالی که خیر شما در آن است وشاید

چیزی را دوست داشته باشید و آن به زیان شما باشد و خدا می داند و

شما نمی دانید.                       بقره /216

چند وقت پیش داستانی درباره ی خیر و شرخوندم و این که سال ها پیش

خیر و شر برای شنا کردن به دریا رفتن ، اما شر زودتر بیرون اومد

و لباسای خیر رو پوشید و خیر برای این که برهنه نمونه ، مجبور شد

لباسای شر رو بپوشه.

و حالا سال هاست که آدما خیر و شررو با هم اشتباه می گیرن.

من هم همین جوری ام . خیلی وقت ها این دوتا رو عوضی می گیرم.

همیشه اتفاق هایی بوده که اول خیال می کردم بدترین اتفاقه ، بدترین

اتفاقی که ممکنه بیافته. مدت ها به خاطرش غصه خوردم ، غمگین و

نا امید شدم ، با تو قهر کردم و اسمش رو گذاشتم : " بدبختی ".

اما یه کم بعد فهمیدم که این اتفاق بد ، همون اتفاق خوبی بوده که منتظرش

بودم.

" خیرها " گاهی اوقات شبیه " شرها " می شن و برعکس.

شاید اتفاق ها هم مثل آدما ظاهر و باطن دارن و نمی شه فقط از روی

ظاهرشون قضاوت کرد.باید صبر کرد ، باید شناختشون.

خدایا !

کمکم کن و یاری ام بده که چه جوری خیر و شر رو حتی وقتی لباس

همدیگه رو پو شیدن ، از هم تشخیص بدم.

                                            " عرفان نظر آهاری "

 

جمعه 20 1 1389

 

 

اول خدا

کسانی که خداوند را در همه ی احوال ، ایستاده ، نشسته و بر پهلو آرمیده ،

 یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند.

                                               " آل عمران / 191

 

خدایا !

هر وقت که می خواستم نماز بخونم ، فکر می کردم این یه جورملاقات  

رسمی  بین ماست.

برای این که قاعده و رسم و رسوم داره. باید خیلی سنگین و رنگین ،

تر و تمیز بایستم و حرفام رو با دقت و توی جمله های مشخص بگم.

همیشه فکر می کردم با تو بودن وقت خاصی داره ، شکل خاصی داره،

و گرنه هر جایی و هر جوری با تو حرف زدن و به یادت افتادن بی ادبیه !

اما این آیه ، یه آیه ی فوق العاده است .از این به بعد دیگه خجالت نمی کشم

از این که دراز بکشم و با تو حرف بزنم. یا دستم رو زیر چونه ام بزنم و لم بدم

و به تو فکر کنم.حالا خیالم خیلی راحته .

این یعنی همه جوره با تو بودن ، یعنی همیشه با تو بودن.

خدایا !

ممنون که این قدر با ما راه میای.

                                   " عرفان نظر آهاری "

 

چهارشنبه 18 1 1389

 

 

ای پروردگار ما !

بعد از آن که ما را هدایت کردی ، دل های ما را به باطل متمایل نکن

و رحمت خود را بر ما ارزانی دار ، که تو بخشاینده ای .

                                                   " آل عمران/8 "

 

خدایا !

 

من کلی دعای مستجاب نشده دارم .چرا همه ی دعاهایم رو مستجاب نمی کنی؟

شاید تقصیر منه که زیاد دعا نمی کنم و اون قدرها که لازمه صدات نمی زنم.

راستش ، گاهی وقت ها شیطون میاد وسط دعاهام و توی دلمو خالی می کنه.

اون وقت من ناامید می شم و می گم : اصلاً این دعا کردن چه فایده ای داره ؟

خدا که جواب منو نمی ده . اما وقتی به دعاهای قبلی ام فکر می کنم .

می بینم چقدر خوب شد که خیلی هاش رو مستجاب نکردی . اصلاً چقدر

خوبه که تو همه ی دعاها رو مستجاب نمی کنی .راستی اگه قرار بود تو

همه ی دعاهای آدمای روی زمین رو مستجاب کنی ، حتماً دنیا زیر و رو می شد.

خدایا !

دلم می خواد شرطی بین خودمون بذاریم . شرطمون این باشه که من دعا

کنم و تو از بین اونا انتخاب کنی . هر کدومش که به دردم می خوره

مستجاب کنی و هر کدومش رو که فکر می کنی برام خوب نیست ،

بذاری کنار. ممنون خدا جونم

                                    " عرفان نظر آهاری "

چهارشنبه 26 12 1388

 

اول خدا

 

خدایا !

این هفته هم هنوز به دعا کردن فکر می کنم و به خوبی دعا .

اما بعضی وقت ها دعا کردن برایم خیلی سخت می شود . چون نمی دانم

دقیقاً چه دعایی باید بکنم . گاهی فکر می کنم فقط برای چیزهای خیلی مهم

باید دعا کنم و کار خوبی نیست که وقت و بی وقت برای هر کار کوچکی

مزاحمت بشوم.

اما نمی دانم کجا خواندم که تو به حضرت ابراهیم گفتی :

" هیچ عیبی ندارد ، نمک غذا و علف گوسفندانت را هم از من بخواه " .

آن وقت بود که خیلی ذوق کردم و فهمیدم که تو واقعاً دوست داری با تو

حرف بزنیم . دلیلش مهم نیست . گاهی وقت ها هم  خودت بهانه جور

می کنی تا ما دعا کنیم .

راستی خدا ! من خیلی وقت ها نمی دانم چه دعایی برایم خوب است و چه

دعایی بد . ممکن است اشتباهی دعا کنم . خدایا خواهش می کنم خودت

دعاهای من را درست کن .

یک چیز دیگر ، وقتی قرآن می خوانم ، می بینم قرآن یک عالم دعاهای

خوب دارد . حتماً خدایا ، تو از زبان پیامبرانت می خواهی به ما یاد بدهی چه جوری و چه  دعاهایی  کنیم .

خدایا !

من این دعای آخر سوره ی بقره را خیلی دوست دارم . می خواهی آن ها

 را برایت بنویسم :

ای پروردگار ما !

اگر فراموش کرده ایم یا خطایی کرده ایم ، از ما باز خواست مکن .

ای پروردگار ما !

آن گونه که بر امت های پیش از ما تکلیف سنگینی قرار دادی ، تکلیف

سنگین بر دوش ما مگذار و آنچه طاقت آن را نداریم ، بر ما تکلیف مکن.

گناه ما را ببخش و ما را بیامرز و به ما رحم کن .  آمین یا رب العالمین

 

                                       " عرفان نظر آهاری "

 

 

يکشنبه 16 12 1388

 

اول خدا

 

مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.                       مومن /60

 

گاهی وقت ها فکر می کنم دعا کردن چیز خوبی است .اگر دعا نبود ،

زندگی چقدر سخت می شد .خدایا این خیلی مهم است .

همین که تو به ما اجازه دادی صدایت کنیم و خیلی چیزها را از تو بخواهیم.

توی خیال من دعا مثل طناب است . وقت دعا حس می کنم طنابت را

گرفته ام و دارم می آیم بالا.

همینش قشنگ است ، مگر نه ؟ بالا آمدن از طناب تو .

اما خدایا !

من با همین حرف های خودم دعا می کنم . با زبان خودم .این جوری

 خیلی راحت ترم. مطمئنم که تو هم منظورم را می فهمی.

اول ها فکر می کردم زبان تو عربی است . پس دعاهای من هم باید عربی باشد.

سختم بود . کم دعا می کردم .یا فقط از روی دعاهای دیگران دعا می کردم.

راستش آن ها را فقط رو خوانی می کردم . البته آن ها دعاهای خیلی

خوبی بود و من خیلی چیزها از خواندنشان یاد گرفتم ؛ اما حالا چند وقتی

است که بیشتر خودم دعا می کنم.

خدایا !

ازت ممنونم که به ما اجازه دادی دعا کنیم.

                                              " عرفان نظر آهاری "

 

سه شنبه 4 12 1388

 

 

اول خدا

 

وخدا با موسی (بی واسطه )سخن گفت.            نساء /164

 

من همه ی این هفته را هم به درخت موسی "ع" فکر کردم . به حرف های

موسی "ع" و حرف زدن با تو . من چقدر ساده نگاه می کنم که خیال

می کنم تو باید مثل آدم ها با همین کلمه ها جواب مرا بدهی. اما تو حرف

می زنی . تو واقعاً حرف می زنی و هزار راه برای حرف زدن با آدم ها

 بلدی . بعضی وقت ها حرف هایت را از زبان دیگران به آدم می گویی ؛

بعضی وقت ها حرف هایت را توی کتاب ها می گذاری و خیلی وقت ها

 هم با گوشه و کنایه و رمز و اشاره صحبت می کنی.

می دانم که تو از هر دری وارد می شوی تا با ما حرف بزنی ؛ اما چرا

ما بعضی حرف هایت را نمی فهمیم ؟

کلمه های تو ساده است . زبانت هم همین طور .معنی حرف هایت هم

واضح است ، اما... خدایا ! زبانت را به من هم یاد بده .

                                         " عرفان نظر آهاری "

 

سه شنبه 27 11 1388
X