یا ذالجلال و الاکرام
یااباصالح "عج "
مجنون حریف غصه لیلا نمیشود
زخم فراق بی تومداوانمیشود
فالی زدم به حضرت حافظ بازگفت
بخت همیشه بسته ما وانمیشود
آب از سرم گذشت دراین موج بیکسی
ساحل حریف طعنه دریا نمیشود
دلخوش به هیئتم که شنیدم حضور تو
جز در هوای روضه سقا نمیشود
جان دو دست حضرت عباس جان مشک
آقا بیا که بخت دلم پا نمیشود
" ؟ "
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم
اول خدا
چشمان خود را از تو پنهان می کنم ، اما به ناچاری
ای غم ! چرا دست از سر من بر نمی داری ؟
این خشت بر دریا زده منزل نخواهد شد
ویرانی ام حتمی است ، با این گونه معماری
تو بال و پر وا می کنی تا دوستت دارم
من دست و پا گم می کنم تا دوستم داری
گاهی قشنگ و شاعرانه ، ساده می خندی
گاهی صبور و ساکت اما... مردم آزاری
باری به استقبال تو می آید از دریا
این ماهیان ، این شعر ها ، سمت لبت جاری
این جا هوا خوب و ...سلامت می رساند باد
من خانه ام ابری است ، آیا باز می باری ؟
" علی داودی "
اول خدا
باز باران!
نه نگو یید با ترانه!
می سرایم این ترانه جور دیگر:
باز باران بی ترانه
دانه دانه
میخورد بر بام خانه
یادم آید روز باران....:
پا به پای بغض سنگین
تلخ و غمگین
دل شکسته
اشک ریزان
عاشقی سر خورده بودم
می دریدم قلب خود را
دور می گشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان.
می شنیدم از دل خود
این نوای کودکانه
پر بهانه
زود بر گردی به خانه.
یادت آید؟
هستی ِ من!
آن دل تو جار میزد
این ترانه
باز باران،
باز می گردم به خانه...
" ؟ "
اول خدا
بالا
بالا نمی آید این نفس نیمه
تو مگر هوا بودی
که در نبودنت
آهسته آهسته دارم خفه می شوم ؟
" امیر آقایی "
اول خدا
شخص وراجی ارسطو راگیر آورده بود وبه قدری حرف زد که اورا
خسته کرد وبالاخره در ضمن صحبت های خود گفت:
آیا از این تفصیلاتی که عرض می کنم هیچ تعجب وحیرت نمی کنید؟
"ارسطو"گفت:خیر! تعجب وحیرت از خودم است که چرا باوجود آن
که دوپا برای فرار دارم،دو گوش خود را به شنیدن اقوال شما،خسته
می کنم!
" نیش ونوش خلیل محمد زاده"
اول خدا
دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه
دوباره این دل دیوونه واسه ات دلتنگه
وقت از تو خوندن ستاره ی ترانه ها !
اسم تو برای من قشنگ ترین آهنگه
بی تو یک پرنده ی اسیر بی پروازم
با تو اما می رسم به قله ی آوازم
اگه تا آخر این ترانه با من باشی
واسه تو سقفی از آهنگ و صدا می سازم
با یه چشمک دوباره من و زنده کن ستاره
نذار از نفس بیافتم ، تویی تنها راه چاره
آی ستاره ! آی ستاره ! بی تو شب نوری نداره
این ترانه تا همیشه تو رو یاد من میاره
تویی که عشقم و از نگاه من می خونی
تویی که تو طپش ترانه هام پنهونی
تویی که هم نفس همیشه ی آوازی
تویی که آخر قصه ی من و می دونی
اگه کوچه ی صدام یه کوچه ی باریکه
اگه خونه ام بی چراغ چشم تو تاریکه
می دونم آخر قصه می رسی به داد من
لحظه ی یکی شدن تو آینه ها نزدیکه
" شاعر : یغما گلرویی /خواننده : شادمهر عقیلی "
اول خدا
زندگی به ما آموخته که عشق در نگاه خیره به یکدیگر
نیست، بلکه در یک سو نگریستن است.
"آنتونیو دو سنت اگزوپری"
اول خدا
یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب دورنگی را با کمتر از
صداقت ندهم .
یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم.
یادم باشد از چشمه درس خروش بگیرم و از آسمان درس پاک زیستن.
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست...
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند.
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام...نه برای تکرار
اشتباهات گذشته.
یادم باشد زندگی را دوست دارم.
یادم باشد هرگاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که
به سوی قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم.
یادم باشد با گوش سپردن به آوازشبانه ی دوره گردی که از سازش عشق
می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد.
یادم باشد معجزه ی قاصدک ها را باور داشته باشم.
یادم باشد گره ی تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست خودش باز می شود...
اول خدا
آواره ام در کوچه های بی نشانی
در جستجوی یک جهان آرمانی
ای بام ابروهات بر بالای تبت
ای حرفهایت آخر شیرین زبانی!
ای جنس آواز بنان طرز نگاهت
بازی چشمانت امید زندگانی!
ای خنده هایت پسته خوب زرندی
ای بوسه هایت پولکی اصفهانی!
ای عطر گیسویت نفس های گل یاس
ای گونه ات گلبرگهای شمعدانی!
ای عاشقت بودن خیالی سبز،آبی
ای آرزویت حس وحالی ارغوانی!
ای شانه هایت تکیه گاه روز پیری
هرم نفسهایت هوای نوجوانی!
با کفشی از جنس صدف با دامنی گل
پیراهنی آبی، نگاهی آسمانی!
تو باید از من بیشتر عاشق بمانی
قدر خودت را بیشتر باید بدانی!
شاید خیالاتی شدم اما چه خوب است
من با تو باشم در جهانی آرمانی!
" مرتضی کردی "
اول خدا
«بارالها من جادههای طلب را به سوی تو باز و صاف،
و آبشخورهای امید به تو رامالامال میبینم.
کمک خواستن از فضل و رحمت تو را مجاز، و درهای دعا را
به روی آنانکه تو را بخوانند و از تو مدد بخواهند باز و
گشاده میبینم، و به یقین میدانم که تو آماده ی اجابت
دعای دعاکنندگان و در کمین پناه دادن به پناه خواهندگان
هستی و نیز یقین دارم که آن کس که به سوی تو کوچ کند
راه زیادی تا رسیدن به تو ندارد.
و یقین دارم چهره ی تو در پرده نیست، این آمال و اعمال
ناشایست بندگان است که حجاب دیده ی آنها میگردد ».
" امام سجاد ع "